سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خداوند بخشنده و مهربان

مقدمه:

 نماز یکی از فرائض دینی است که در تمامی شرایط انجام آن واجب است و نه تنها در شریعت اسلامی بلکه در شرایع دیگر نیز تکلیف شده است. تمام انبیاء الهی از نماز یاد کرده اند و مردم را بدان سفارش نموده اند. بهترین وسیله ارتباطی انسان با خدا، مجال گفت و گو ، عرصه را و نیاز و مشاهده تجلای او در مهبط دل است و در جوهره آن سازندگی اخلاقی موج می زند. در توصیف جمال نماز علاوه بر روشنایی بخشی بر جان پیامبر (ص) بعنوان مایه روسفیدی اهل ایمان، طهارت روح عموم مردمان نیز از آن یاد شده است بلکه نماز را بازدارنده گناه و عصیان و پوشاننده خطا و اشتباه دانسته اند.

به چنین دستگیره محکمی همیشه نیازمندیم ولی به گاه بروز خطر و یا در عرصه هایی که لغزشگاهها در آن زیاد است ، محتاج تریم. دوره جوانی و هنگامه دانش پژوهی ایام شور است و غرور.

شتاب سنی و گاه غرور علمی در هم می آمیزد و در خیال خود برای خود ما را قهرمانی بی شکست می سازد.

اما طوفان حادثه نه با تکانه های شدید بلکه با امواج کنار ساحل زورق خیال ما را در هم می ریزد و قایق غرور هم ترک بر می دارد از درون می لرزیم . چه باید کرد ؟ تا به وقت فراخ و استغنا طغیان نکنیم و به هنگام تنگنا و فشار زار و گریان نباشیم؟

قرآن نماز گزاران را در میدان رحمت و زحمت شایستگان متعادل می شناساند.

انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق    پیامبر اکرم (ص)

انسان در عرصه حیات آن سان نیرومند شده که دنیا را ساخته ، اما در عرصه خودسازی خود را باخته. انسان در جبهه تخریب پیروز است ؛ اما در عرصه تهذیب تیره روز. انسان در سایه تهذیب انسان می شود نه با سرمایه تذهیب . تهذیب بر نور می افزاید و تذهیب بر غرور.

إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى ( علق 6-7)

انسان خود را از زنجیر برون رهانده اما در تسخیر درون وامناده ، دشمنان برونی را سر می کوبد اما دشمن درونی بر می آشوبد.

ای شهان ! کشتیم ما خصم برون            ماند خصمی زان بتر در اندرون

کشتن این کار عقل و هوش نیست          شیر باطن سخره خرگوش نیست            مولوی

انسان ها در وادی آرزوها کاخ هایی رفیع برافراشتند و آن را تنها راه ترفیع نداشتند. کاخ هایی ساختند که سر بر فلک می سایند. و خود در آن می آسایند. این کاخ ها را بر فراز آتشفشان ساخته اند و در سایه آن مایه جان را گداخته اند.

انسان بر اریکه آمال نشسته ، اما از ملیکه ملال نرسته . همه قله های امیال را پیموده اما از چهره دل گرد ملال را نزدوده. او خود کام است ، اما آرام نیست . به همه آرزوهایش رسیده ، ولی روی آرامش را ندیده.

الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ  (رعد 28)

انسان نه تنها خود که خدا را فراموش کرده ناگزیر حلقه اسارت دنیا را به گوش کرده است.

 وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ (حشر19)

از آن کسان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا خود ایشان را از یادشان برده ، خودشان را فراموش کرده اند .

ای که در پیکار خود را باخته             

دیگران را تو ز خود نشناخته

تو به هر صورت که آیی بیستی         

 که منم این ، والله آن تو نیستی                مولوی

خود فراموشی معلول خدا فراموشی است.

گر نخواهی خود فراموشت شود    

یاد او کن، یاد او کن ، یاد او

چون به جنگ با خدا شتافته ، دنیای زندگی را تنگ یافته . وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا (طه 124)

بشر تا قله های هوش تاخته ولی میله های قفس را نشناخته آن گاه که از قید اخلاق رسته به صید پیوسته . در دنیای بیداد و پولاد دیگر نه کرشمه سپهر آبی است و نه چشمه مهر، آفتابی . بشر پگاه آفرین را از کف داده و به چاه نفرت و نفرین در افتاده . دیگر نه فلق نور دارد و نه شفق شور. انسان با پر و بال دانش به اوج کهشکشان ها شتافته اما هنوز خود را نیافته.

علی (ع) می فرماید :

عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلا یطلبها ( غرر الحکم و در الکلم فصل 54، حدیث 18)

جسم او در لجنزار هوس می بالد و روحش از همدمی خار و خس می نالد . چون از یاد خدا نمی لرزد دردام خود می لغزد.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ  (انفال 2)

مومنین حقیقی کسانی هستند که چون خدا یاد می شود ، دل هایشان می ترسد و از خوف خدا می لرزد.

جامعه بشری چکادهای رفیع علم و فن آوری را با شتاب در نور دیده و به بلندای بام لذت و رفاه رسیده ؛ اما ابرهای تیره بحران اخلاقی ،آبی آسمان بهرورزی اش را آلوده و روح فراستش را فرسوده.

کشش های نفسانی رودی است خروشان و مهار آن نه چندان آسان . گرداب سهمگین هوای نفس قایق های سست بنیان را سخت در هم شکسته و رشته های پیوندش را از هم گسته . این امواج سرکش نه در آوند آرزو آرام می گیرند و نه با کمند سبو رام می گردند. تا انتهای غرور می تازند و قایق وجود را به کام گرداب گور می اندازند. آتشفشان هوس ها به ظاهر خموش ، اما در باطن چون توسنی چموش است . این توسن چون سرکشی آغازد، تند چون تندر می تازد و سوار کار غافل و جاهل را به قعر دره وحشتناک رذایل می اندازد.

جامعه هنگامی بر دروازه های زرین آرمانشهر انسانی دست می یابد که از دام خود به سوی نام خدا شتابد. فرد فرد انسان ها از صمیم دل رذایل نکوهیده را بزدایند و آن را به فضایل حمیده بیارایند. در مکتب خودسازی آغازین درس، نبرد است و محور آن سازندگی فرد. فرد باید دیگر سازی را از خود آغاز،کند تا بتواند جامعه را بسازد.

گام آغازین آراستن، پیراستن است . تا انسان بوستان دل را از خار و خس و هرزه گیاه های هوس نپیراید، نمی تواند آن را به گل ها و ریاحین عطر آگین مکارم اخلاق بیاراید.

یاد خدا اکسیر نجات است و آب حیات . نماز بر سینه سپهر مکتب می درخشد و یاد خدا را استمرار می بخشد.

نماز باغ زندگی را پر از ریاحین می کند و با شکوفه های یاد خدا صحن دنیا را عطر آگین می سازد. یاد خدا نه تنها در حال نماز، که در هر لحظه به انسان شرف و به زندگی هدف می بخشد. یاد خدا زلال حیات بخشی است که پیوسته جان را طراوت می دهد و روح را لطافت.

فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْکُرُواْ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِکُمْ ( نساء 103)

آن گاه که از نماز فراغت یافتید، باز د همه احوال ، ایستاده و نشسته و بر پهلو ( و در هر حال که
می توانید ) خدا را یاد کنید.

امام علی (ع) در وصایای خود به امام حسن (ع) می فرماید :

و کن لله ذاکرا علی کل حال     ( بحار الانوار 42/202)

در هر حال خدا را یاد کن.

نماز برای مومن معراج است و برای دد خود خواهی ، علاج . در عروج ، نخستین گام خروج است. خروج از حوزه جاذبه خود ، شرط عروج به ملکوت خدا است.

باید با پر و بال نماز سینه سپهر را پیمود و دریچه مهر را گشود. باید از این سراب پرید و در آغوش آفتاب آرمید.

بیایید خماری دیده را با سبویی از سپیده بشوییم، در زلال واژه های نماز غوطه ور شویم.

بیایید از واژه های نماز وسیله پرواز بسازیم . از وابستگی ها برهیم و دل به دلدار دهیم.

بیایید خدا را در قاب نماز به تماشا بنشینیم.

جوان کیست :

«شما تا جوان هستید می توانید کایر انجام دهید و تا نیرو و اراده جوانی دارید می توانید هواهای نفسانی ، مشتهیات دنیایی و خواسته های حیوانی را از خود دور سازید ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید دیگر در پیری کار از کار گذشته است. »   امام خمینی (ره)

جوانی بهار زندگی است و اوج ارزندگی ، جوانی ، آغاز شکوفایی غنچه های استعدادهاست . جوانی ، چکاد بلند توانمندی است در میان دو دره ناتوانی کودکی و پیری.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً ( روم 54)

در جوانی ندای فطرت گویاست و پای پویش او پویا؛ که هر که به فطرت نزدیک تر ، نیک تر و هر که دورتر مغرورتر . جوانی فصل شور است و شعور ، شعوری که مقدم بر شعر است و مقدمه شعار.

جوانی سراسر سرور است و دوران نشاط و غرور. جوان با تبسم هر غنچه می خندد و با بغض هر ابر می گرید . احساسش نرم تر از نسیم است و گرم تر از شمیم. دلش به صفای آیینه است و به صافی آبگینه . ناراستی را بر نمی تابد و به سوی نادرستی نمی شتابد. دوست دارد که پیوسته راست بگوید و راه درست را بپوید . او شیفته شعر است ؛ اما نه فریفته شعار.

جوانی گنجینه ارزشمندی است که نه کس قدرش را شناخته ، نه بهایش را پرداخته .

امام علی (ع) می فرماید : شیئان لا یعرف فضلهما الا من فقدهما الشباب و العافیه   ( غررالحکم ص 449)

دو چیز است که قدر و قیمتشان را نمی شناسد مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد : یکی جوانی و دیگری تندرستی و عافیت است.

جوانی یک فرصت است اگر آن را با فراست قدر بدانیم ، با حراست بر صدر می نشانیم.

مدیران جامعه باید جوان باور باشند و جوان یاور. فرادستی اش را باور کنند و فرو دستی اش را یاوری نمایند.

پیامبر بزرگوار ما مظهر جوان باوری و اسوه جوان یاوری بود . ایشان در موارد متعدد جوانان برومند را بر پیران نژند برتری داد.

جوانی فصل خودسازی :

امام صادق (ع) : علیک بالاحداث فانهم اسرع الی کل خیر ( روضه کافی ص93)

توجه تبلیغی خود را به نسل جوان معطوف دار و نیروی خویش را در راه هدایت آنان به کار انداز؛ زیرا جوانان زودتر حق را می پذیرند و سریع تر به هر خیر و صلاحی می گرایند.

جوانی، غزلی زیباست و غزالی دلربا؛ از همگان دل می رباید و بر آستان محبت سر می ساید. جوان در سینه دلی ساده دارد و کشتزاری آماده ؛ بذر سخن حق را می پرورد و با پرورش آن بر سر هر شاخسار صدها برگ و بار می آورد.

دوران نوجوانی و جوانی بهترین دوران سازندگی و خودسازی است زیرا در این سنین شخصیت انسان هنوز شکل ثابتی نگرفته و صفات زشت در زمینه روحی آنان رسوخ کامل پیدا نکرده است ، پس می توان با تلاش کمتر ریشه هرزه گیاهان اخلاقی را از کشتزار دل برکند و صفحه دل را از پلیدی رذایل پیر است . هر چه بر عمر بشر افزوده می شود اراده و توان خودسازی نیز فرسوده می گردد. مولوی برای بیان این حقیقت تمثیل گویایی دارد.

بوته خار مزاحمی بر سر راه کسی بود. عابر به خاطر کم همتی کندن آن بوته را هر روز به بهانه ای به تاخیر می انداخت. هر چه زمان می گذشت توان و قدرت مرد رو به کاهش می رفت ، در حالی که ریشه های بوته خار قوی تر و استوار تر می شد.

پس جوانی مناسب ترین دوران پیراستن دل از زذایل و آراستن آن به فضایل است و غفلت از آن موجب حسرت و اندوه همیشگی خواهد بود. جوانی که پند پیران را بپذیرد و تجارب سالخوردگان را به کار گیرد ، می تواند با قدت سرشار جوانی فرصت ها را در یابد و به سوی شکوفا کردن استعدادهای مثبت خود بشتابد. چنین انسانی رستگار است.

البته جوان در عین اینکه فطرتاً به نیکی تمایل دارد ، اگر در پرتو تعالیم خودسازی قرار نگیرد ، آمادگی انحراف و لغزش نیز بیشتر از دیگران دارد.

ندای ارزش های اخلاقی به هیچ وجه این معنی را ندارد که رفتار جوانان آمیخته به تقدس و تقوا باشد ، بلکه این را می رساند که او برای تمایل به نیکی حساس تر است.  آنان در عین حال که بعدها برای یک زندگی اخلاقی شخصی آماده هستند ، برای پستی و زذالت نیز قابلیت دارند. [1]

جوانان و نماز:

توجه به نماز

نماز یکی از مهمترین واجباتی است که اهمیت دادن به آن تا حد زیادی می تواند ما را بسوی راههای موفقیت سوق دهد.

بزرگان و برجستگان راه طریقت،یکی از بزرگترین راههای موفقیت خود را ، توجه به نماز دانسته اند . حضرت امام خمینی (ره) کسی بود که در حساسترین لحظات و با وجود امر خطیری که به عهده ایشان بود، هرگز از وقت نماز خود کم نگذاشت و دیدیم و شنیدیم که حتی که در آخرین لحظات عمر پر برکتشان چگونه به بر پاداشتن نماز همت گماشت.

پای بندی جوانان به اقامه نماز:

یکی از واجبات نماز این است که مسلمانان در پنج وعده در شبانه روز آن را به جا می آورند ؛ اما آیا جوانان به نماز – که یک ستون دین است و ملاک قبولی سایر اعمال انسان می باشد – پای بندند و برایشان چقدر اهمیت دارد که در شرایط گوناگون زندگی و مشکلات فراوان ، نمازشان را ترک نکرده و به جا آورند ؟ برای عده ای اگر شرایط به همان شکل عادی باشد ، زاهدترین افراد بوده و نه تنها نماز واجب را به نحو احسن می خوانند که نمازهای مستحب را هم تا حدود زیادی به جا می آورند ؛ اما همین که مشکلی یا شرایطی ویژه ای به وجود آید دیگر حاضر به خواندن نماز نیستند ( یعنی می ترسند ، خجالت می کشند ، ملاحظه دوستان را می کنند و ...) .

برای سنجیده شدن میزان پای بندی به نماز نیز گویه هایی را که نماز خواندن را در شرایط گوناگون اندازه می گیرد طراحی کردیم و نتایج بدست آمده را در اینجا تشریح می کنیم :

گویه شماره یک : باید احکام نماز طوری باشد که بتوان هنگام شرایط سخت زندگی موقتاً نماز نخواند و بعداً آن را قضا کرد .

در پاسخ به این گویه ، 9/31 درصد پاسخ گویان کاملاً مخالف ،6/43 درصد مخالف ، 8/10 درصد موافق ، 2/2 درصد کاملاً موافق بوده اند . در نتیجه 74 درصد جوانان معتقدند نماز را ترک و بعداً آن را قضا کرد .  گویه شماره دو : قضا شدن نماز صبح طبیعی است و نیازی به حساسیت زیاد ندارد . در پاسخ به این گونه 6/58 درصد خیلی مخالف ، 3/33 درصد مخالف ، 4/4 درصد بی نظر ، 1/3 درصد موافق و 7 درصد کاملاً موافق بوده اند . بنابراین 9/91 درصد جوانان معتقدند که نباید در برابر قضا شدن نماز صبح بی توجه بود .

گویه شماره سه : حتی اگر بدانم به دلیل نماز خواندن جانم در خطر است نمازم را ترک نمی کنم .

در پاسخ به این گویه ، 1/39  درصد کاملاً موافق ،1/39 درصد موافق ، 11 درصد بی نظر ،3/12 درصد مخالف ،7/5 درصد کاملاً مخالف بوده اند . بنابراین 71 درصد جوانان در هنگام خطر نماز را ترک نمی کنند .

گویه شماره چهار : در صورتی که مکان مناسبی برای نماز خواندن پیدا نکنم در کنار خیابان نماز خواهم خواند .

در پاسخ به این گویه 2/18 درصد کاملاً موافق ، 9/42 درصد موافق ، 5/18 درصد بی نظر ، 5/16 درصد مخالف ، و 4 درصد کاملاً مخالف بوده اند و این بدان معنا است که در شرایط مذکور در گویه شماره چهار ، 5/20 درصد جوانان نماز نمی خوانند .

گویه شماره پنج : در جمع کسانی که نماز نمی خوانند ، لازم نیست انسان خودش را با نماز خواندن انگشت نما کند .

در پاسخ به این گویه ، 1/31 درصد جوانان کاملاً مخالف ، 8/32 درصد مخالف ، 2/11 درصد بی نظر ، 7/17  درصد موافق بوده اند و2/7 درصد کاملاً موافق بوده اند و این بدان معنا است که در شرایط مذکور در گویه شماره پنج ،9/24 درصد جوانان نماز نمی خوانند .

در نتیجه گیری اولیه از مجموع پنج گویه می توان گفت 68/72 درصد جوانان در هر شرایطی نماز را ترک نکرده ، آن را به جا می آورند و 16 درصد هم نماز نمی خوانند . اما همان گونه که گفتیم ، شاید بتوان با استفاده از بعضی گویه های ویژه در میان پنج گویه یاد شده ، نتایج واقعی تر را ارائه کرد . گویه های چهار و پنج به دلیل در برداشتن شرایط خاص می توانند چنین رسالتی را انجام دهند ؛ بنابراین با بهره گرفتن از نتایج دو گویه مذکور می توان گفت بیش از 62 درصد جوانان به نماز پای بند بوده و در شرایط حساس و ویژه هم آن را به جا می آورند . ملاحظه می شود این میزان از درصد بدست آمده از نتایج هفت گویه حدود 10 درصد کمتر است ، ولی با این حال میزان پای بندی به نماز به مراتب از پای بندی جوانان به جهاد ، انفاق و خمس بیشتر است .

لازم به ذکر است از کل نمونه تحقیق تنها 3/34 درصد آنها در نماز جمعه و 5/41 درصد هم در نماز جماعت شرکت می کنند . این میزان حدود یک سوم کسانی است که پای بند به نماز بوده و آن را به جا می آورند

 .

راهکارهایی برای حضور جوانان در مسجد:

1- بحران هویت دینی :

بحران هویت از سالهای نوجوانی آغاز می شود و بخشی از سالهای آغازین جوانی را نیز در بر می گیرد. بحران هویت، واژه ای است که برای توصیف ناتوانی نوجوان در پذیرش نقشی که جامعه از او انتظار دارد به کار می رود و سبب مشغولیت بی هدف هیجانهای جانشین و ایجاد شخصیت منفعل در جوان می شود. با توجه به آنچه هویت دینی در اختیار نسل جوان قرار می دهد اختلال و آشفتگی در آن سبب ضعف دینداری در میان جوانان می گردد؛ زیرا تعهد و مسؤولیت پذیری فرد را در قبال گزاره های دینی کاهش می دهد و این گونه ضمانت اجرایی احکام دینی کاهش می یابد. تخریب نظام ارزشی دینی سبب می شود بسیاری از افراد که دچار بحران هویت دینی هستند، در پی هویت منفی باشند و هویتی بر خلاف آنچه اولیای دین در نظر گرفته اند، برگزینند. مسؤولیت گریزی، دلزدگی و بی تفاوتی هرکدام از آثار نبودن هویت هستند. بنابراین بحران هویت دینی سبب تضعیف باورهای دینی، اختلال نظام ارزشی مذهبی و بی توجهی به احکام دینی می شوند. مسجد که از مهمترین مفاهیم و موضوعات دینی است که بحران دینی جوانان، سبب پایین آمدن اعتقاد به آن و ضعف گرایش به حضور در جمع نمازگزاران می شود.

 2- تهاجم فرهنگی :

فرهنگ ملی ایران با ارزشهای مذهبی گره خورده است به گونه ای که مذهب، جزء جدایی ناپذیر هویت مردم ایران است و دشمن، تهاجمی گسترده را به فرهنگ و هویتی ما برنامه ریزی کرده است و آن را پشتیبانی می کند و می کوشد فرهنگ ضد ارزشی غرب را در میان جوانان که قشر آسیب پذیر هستند، گسترش دهند و آنان را نسبت به مفاهیم و احکام دینی بی عقیده کند. بنابراین مسجد پایگاهی است که در راه مبارزه با تهاجم فرهنگی می تواند در این جدال نابرابر فرهنگی، جوانان را جذب کند و این قدم بلندی در راه مبارزه با تهاجم فرهنگی است.

 3- روحیات و خوسته های جوان و مسجد :

جوانان، روحیات و خواسته هایی دارند که مسجد می تواند با برنامه های گوناگون و پر شور و هیجان انگیز جوانان را به سوی فطرت پاکشان بکشد. مثلاً برخی جوانان در مراسم دینی شور و هیجان بیشتری دارند مثل مراسم سینه زنی و زنجیز زنی.

 4- ناهنجاریها :

جوانان معمولاً با محیط اطراف و بزرگترها، مشکلات رفتاری، عقیده ای و سلیقه ای دارند. این اختلاف گاهی سطحی و زودگذر است که در شخصیت و رفتار جوان تأثیر زیادی ندارد ولی گاهی این اختلافها به ناهنجاری و ناسازگاری جوان می انجامد و به این ترتیب امنیت روحی و روانی لازم برای دین داری از بین می رود. در این میان مسجد نمی تواند کار مهمی را انجام دهد. چون عوامل ظهور ناهنجاریها در نوجوانان و جوانان چنین است: درک نکردن روحیه جوان، الگوی نامناسب، فاصله طبقاتی، کم توجهی خانواده ها.

 5- دین گریزی :

دین گریزی فقط به سبب تهاجم فرهنگی یا هوا و هوس جوانان نیست بلکه علل گوناگونی دارد و باید به صورت واقع بینانه به آن نگاه کرد. برخی از عوامل دین گریزی جوانان: بیان نامعقول از برخی مفاهیم دینی، توجه نکردن به نیازهای اساسی نسل جوان همچون ازدواج، کار و مسکن. برای برطرف شدن این عوامل باید گروهها و سازمانهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، طرحی اصولی و همه سویه را برنامه ریزی کنند تا مهمترین قشر اثر گذار جامعه در آینده از دین گریزان نشوند.

 راههای جذب جوانان :

1- امام جماعت که می تواند با ایجاد ارتباط صمیمی بین جوانان آنان را جذب دین و مسجد کند.

2- خانواده و دوستان که اگر اهل مسجد باشند و فضای خانه به طور کلی با آموزشها و مفاهیم دینی آشنا باشد بر جوان اثر می گذارد.

3- امکانات فرهنگی و ورزشی برای جوانان در مسجد فراهم باشد.

4- برگزاری مسابقه  و کم هزینه مثل مسابقه قرآن، خطاطی، نویسندگی و مسابقه های حضوری به صورت پرسش و پاسخ در مناسبتهای مذهبی و اهدای جوایز.

5- مسافرت، سبب شادابی روح و روان می شود. اردو و مسافرتهای دسته جمعی جوانان از سوی مسجد که با حضور امام جماعت، برخی از هیأت امناء و جوانان متعهد مسجدی و دیگران جوانان مسجد برگزار می شود.

6- حضور شخصیتهای موجه و محبوب جوانان.

7- نظافت و تزیین مسجد که اگر زیبا باشد، جوانان بیشتر جذب می شوند.

8- برخوردهای اهل مسجد، اگر با جوانان با احترام برخورد شود در جذب آنان مؤثر است.

9- تشویق: تشویق جوانی که در مسجد حاضر شده است باعث تداوم حضور وی می شود.

موانع و راههای شکوفایی مسجد

* موانع:

ــ تراکم کاری (اشتغال فراوان) :

امروزه به علت حجم کار زیاد، افراد بیشتر وقت خود را بر سر کار می گذرانند و بیرون خانه به سر می برند و به علت گرفتاری ناچار به چند کار می پردازند. این تراکم کاری علاوه بر خستگی حجم، سبب کسالت و افسردگی روحی نیز می شود. شهروندان وقتشان به دو بخش تقسیم می شود، قسمتی در خارج از خانه و بقیه وقت را در داخل خانه به استراحت می پردازند و این شرایط جسمی و روحی حوصله ای برای رفتن به مسجد و حضور در میان صفهای نماز جماعت و شنیدن سخنان امام را باقی نمی گذارد. در این حال، سخن از ابعاد سیاسی و اقتصادی و عبادی مسجد شعار بیش نیست و رفتن به مسجد نیاز به امنیت روحی و آمادگی جسمی و روحی دارد.

- همزمانی برنامه های رسانه و مسجد :

یکی از فعالیتهای مسجد برگزاری مراسم در مناسبتهای دینی است و از نقاط قوت مسجد به شمار می رود، کیفیت و چگونگی برگزاری مراسم در تداوم آن نقش  مؤثری دارد. اگر دارای کیفیت مناسبی نباشد با استقبال خوبی روبه رو نمی شود. در این میان، رسانه ها برنامه های درباره مناسبتهای مذهبی پخش می کند که از نظر سطح کمی و کیفی خوبی برخوردار است و افراد با وجود این برنامه در مساجد حاضر نمی شوند.

* اختلافها:

الف) سیاسی :

مسجد جنبه های سیاسی گسترده ای دارد، ولی اختلافات سیاسی، حزب گرایی و تعصب به یک جناح، فضای مسجد را آشفته می کند. در این میان امام جماعت نقش تعیین کننده ای دارد.

ب) اختلافهای مدیریتی :

اختلاف میان اعضای هیأت امناء در مسائل جاری مسجد، گاهی سبب ایجاد دودستگی میان نمازگزاران می شود و فضای مسالمت آمیز مسجد را با نقدهای مخرب آشفته می کند. در اینجا هم نقش امام جماعت در بر طرف کردن این اختلافات، مؤثر است.

* پایین بودن سطح کمی و کیفی فعالیتهای مسجد:

وقتی نماز جماعت را به صورت خشک و بی روح برقرار کنند، نمی توان شکوفایی و حضور همه سویه مردم را انتظار داشت و وقتی مسجدی فعالیت گسترده نداشته باشد، اهالی، انگیزه کمتری برای حضور در مسجد پیدا می کنند و همچنین نبودن امام جماعت همیشگی از مشکلات مسجد است.

* ناآشنایی با فضیلت مسجد:

اطلاع داشتن از فضیلتهای حضور در مسجد در ایجاد انگیزه و گرایش اهالی محل برای حضور در مسجد مؤثر است.

* برخورد نامناسب افراد اهل مسجد:

علاوه بر نمازگزاران، افرادی در مسجد حاضر می شوند که گرایش دینی کمتری دارند، با برخورد افراد مسجد با این افراد، در تداوم حضور آنان در مسجد تأثیرگزار است. اگر برخورد، نامناسب باشد، به خصوص در مورد بزرگسالان با جوانان و نوجوانان رخ می دهد که نسل آینده مسجد را تشکیل می دهند. اجازه ندادن به نوجوانان برای ایستادن در صف اول و کمک نکردن به آنان برای انجام دادن فعالیتهای مسجد، نمونه ای از این بدرفتاری است.

 

 

* تنبلی:

در برخی موارد حتی همسایگان مسجد نیز تنبلی می کنند و در مسجد حاضر نمی شوند. خدا در آیه 238 سوره بقره می فرمایند: حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ

«در انجام همه نمازها به ویژه نماز وسطی (نماز ظهر) کوشا باشید و از روی خضوع و اطاعت برای خدا بپا خیزید و تنبلی نکنید.»

* محیط و اجتماع :

انسان، موجودی اجتماعی است و زندگی در کنار اعضای جامعه و رفع برخی نیازها به وسیله دیگران، با توجه به روحیه اثرپذیری انسان، زمینه مناسبی را برای الگو برداری و شکل گیری شخصیت او بر اساس محیط پیرامونش فراهم می کند.

* نامناسب بودن موقعیت مسجد:

در بافت قدیمی شهرها، مسجدها محور بوده اند و وسعت و موقعیت قرارگیری مسجدها به شکلی بوده که مجموعه محله را در پوشش خود قرار می داده است و همه محل می توانستند به راحتی به مسجد رفت و آمد کنند. اما در امروزه به علت ساخت و سازهای انبوه و پیچیده به موقعیت و ساخت مسجد کمتر توجه شده و کم بودن مساجد یا دور بودن آنها از محل زندگی، مانعی برای حضور در مسجد و رونق آن در شهرهای امروزه به شمار می رود.

* تضعیف باورهای دینی :

جریانهایی که سبب تضعیف باورهای دینی می شوند و باورهای دینی را مورد هجوم قرار می دهند، مانع رونق و شکوفایی مسجد هستند. این جریانها معمولاً پایه و اساس عقلانی ندارند و از بنیان فکری بی بهره هستند.

* راههای شکوفایی :

رونق و شکوفایی مسجد به همکاری و تلاش همه جانبه امام جماعت، هیأت امناء، سازندگان (بانیان) و نمازگزاران مسجد نیاز دارد.

1- امام جماعت :

امام جماعت مهمترین عامل شکوفایی در مسجد است که در صورت نبود موانع، می تواند زمینه رونق و بالندگی مسجد را فراهم آورد. برگزاری مراسم نیایش و جلسه های قرآن با حضور امام جماعت مؤثرتر خواهد بود. چون وی شناخت بیشتری دارد و انحراف معنوی پیش نمی آید. رفتار امام جماعت وارسته و باتقوا در جنبه عبادی نیز الگویی برای نمازگزاران است. همچنین روشن کننده اندیشه نمازگزاران می باشد و ظلمات و آفتهایی که بالقوه و یا بالفعل آنان را تهدید می کند برای آنان بازگو می کند و در راستای وحدت و همدلی جامعه اسلامی تلاش می کند و با شناخت مخاطبان خود که دارای چه روحیات و احساساتی هستند می تواند بر تأثیرگذاری و تربیت ایشان تأثیر بگذارد و همچنین با مدیریت خاص و با ظرافت ویژه و با پرهیز از خودمحوری، نظریه های اهل مسجد را در نظر گرفتند و با آنان مشورت کند تا بتواند مسجد را به سمت شکوفایی سوق دهد و همچنین می بایست غیر از مسجد، خارج از مسجد با مردم ارتباط برقرار کند و در کار و زندگی، آنان را یاری کند. برخوردهایی همراه با مهربانی و گشاده رویی در موفقیت امام جماعت و در نتیجه رونق و گرمی مسجد بسیار مؤثر است و همچنین رعایت حال ضعیفان در نماز و عدم برپایی مجلسهای طولانی و پذیرش اجتماعی، از ویژگیهای امام جماعت است.

2- معماری :

معماری سنتی مسجدها یکی از عوامل رونق و شکوفایی آنهاست که امروزه به دلایل گوناگون، در فرهنگ نوین شهرنشینی کمتر به چشم می خورد. عوامل مؤثر در معماری مسجد در رونق و شکوفایی .

1- جلوه های معنوی معماری مسجد :

مسجد به عنوان برجسته ترین بناهای معماری اسلامی، جلوه هایی از زیباییهای دیداری و نمونه بارزی از آمیختگی و ارتباط شکلهای نمادین با باورهای ژرف اعتقادی است. مسجد، در اصل منسوب به ذات اقدس خداوند است و در بیان معماری هنرمندانه از آسمانی ترین دریافتهای شهری بهره گرفته می شود.

2- تناسب با فرهنگ مردم:

امروزه افکار عمومی رویکرد نوینی به دین و دینداری دارند که از عوامل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی برگرفته شده است. زیبایی ظاهری در گرایش افراد به مسجد مؤثر است. طبیعی است یک مسجد با معماری زیبا و هنرمندانه، بسیار عوام پسندانه تر از مسجدی است که بدون رعایت اصول معماری ساخته شده است.

ــ مفاهیم نمادین مسجد :

فضای بیرونی و درونی مسجد، یادآور عدالت است. گنبد، نماد آسمان، صعود بهشت است. محراب به تعبیری قلب مسجد و نقطه تمرکز آن و از سویی مظهر الوهیت به شمار می رود. مناره اشاره به دورازه بهشت و در رحمت الهی دارد و نماد اذان است.

3- برپایی نماز جماعت :

نماز جماعت، آثار فردی و اجتماعی گوناگونی دارد که در رونق و شکوفایی مسجد بسیار مؤثرند. برگزاری نماز جماعت در مسجد، روح معنوی و نشاط ویژه ای دارد که در مسجد فراهم و زمینه مناسبی را برای آغاز و تداوم فعالیت های دیگر مسجد ایجاد می کند.

 

ــ برپایی مراسم دینی :

هر دینی آیینها و مراسم ویژه خود را دارد که ترویج آن دین در جامعه به برقراری منظم و آگاهانه این رفتارهای مذهبی بستگی دارد. برای گسترش مساجد به عنوان معتبرترین مرکز دینی، لازم است مراسم دینی به شکل بسیار مناسب و پیوسته برپا شود.


ارسال شده در توسط mohammad

نماز

نماز از عبادت‌های مسلمانان است[1].

واژه? نماز معادل عربی صلاة یا صلوة است.

نماز در نزد اهل سنت یکی از ارکان خمسه (ستون‌های پنجگانه? دین) و در نزد شیعیان یکی از فروع دهگانه? دین است. نمازهایی که بر هر مسلمان، در هر شبانه‌روز، واجب است عبارت‌اند از: نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا.البته غیر از این نمازها، نمازهای واجب دیگری هم هست که در ذیل تا حدودی توضیح داده شده است.

واژه‌شناسی

واژه «صلاة» در عربی، به معنی «فراخواندن» است .با این حال واژه? «نماز» واژه‌ای فارسی است که در ایران، افغانستان، بنگلادش، هند، پاکستان و ترکیه برای واژه? «صلاة» عربی به‌کار برده می‌شود. این واژه همچنین در زبان بنگالی، آلبانیایی، بوسنیایی و مقدونیایی، برابر صلاة به کار می‌رود.

واژه نماز به معنای خم‌شدن و سرفرودآوری برای ستایش و احترام است[2]. فرهنگ فارسی معین ریشه? این واژه را از پارسی پهلوی می‌داند[3]. هرچند در برخی منابع ریشه? واژه? نماز از واژه? «ناماسته» در زبان سانسکریت آریاییان دانسته شده‌است[4] ضمناً در مورد طرز استفاده از این واژه، چندین روش وجود دارد: نمازگزاردن، نمازخواندن، نمازکردن و نمازبه‌جای‌آوردن یا به‌جاآوردن نماز.

آمادگی

بر اساس دستورات اسلامی، جایی که در آن نماز خوانده می‌شود، باید غصبی نباشد. بدن نمازگزار باید پاک باشد. لباس نمازگزار نیز باید پاک و پوشاننده? عورت باشد[5]. نمازگزار پیش از نماز می‌بایست وضو[6]، غسل یا تیمم[7] کرده باشد. نمازگزار، باید رو به قبله بایستد و بهتر است قبل از نماز اذان و اقامه بگوید.

نمازهای واجب

نمازهای واجب در ذیل خواهد آمد. البته مسلمانان سنی علاوه بر اینها، شرکت در نماز جمعه و نماز عید را نیز واجب می‌دانند؛ شیعیان این نمازها را در زمان غیبت کبری، مستحب می‌دانند.

نمازهای یومیّه (روزانه)

بر مسلمانان واجب است که روزی 5 بار نماز بخوانند؛ کودکان، بیماران روانی و زنان در دوره عادت ماهانه از خواندن این نمازها معاف هستند. این نمازهای پنجگانه عبارت‌اند از:

نماز صبح (نماز فجر، نماز دوگانه):از سپیده دم تا طلوع آفتاب؛ این نماز دو رکعت است.

نماز ظهر (نماز پیشین): هنگامی که خورشید در وسط آسمان قرار گیرد تا زمان عصر؛ این نماز چهار رکعت است.

نماز عصر (نماز دیگر): بعد از زمان ظهر تا زمان غروب خورشید؛ این نماز چهار رکعت است.

نماز مغرب (نماز شام): از زمان غروب خورشید تا زمان عشا؛ این نماز سه رکعت است.

نماز عشاء (نماز خفتن): از زمانی که شفق سرخ رنگ آفتاب ناپدید شود تا نیمه شب؛ این نماز چهار رکعت است.

شیعیان معتقدند که بلافاصله پس از خواندن نماز ظهر می‌توان نماز عصر و بلافاصله پس از نماز مغرب، می‌توان نماز عشا را تا نیمه شب خواند.

مسلمانان اعتقاد دارند که چنانچه کسی نتواند نماز را در وقت آن بخواند، باید آن را پس از پایان وقت بخواند. چنین نمازی را نماز قضا می‌گویند.

نماز طواف واجب خانه خدا (در مسجدالحرام)

پس از هفت دور چرخیدن به دور کعبه، یک نماز دورکعتی به نام نماز طواف خوانده می‌شود.

نماز میّت

نماز میت، بر مرده گزارده می‌شود. این نماز نیاز به وضو و غسل و غیره ندارد و با کفش می‌توان آن را انجام داد. معمولاً در مسجدالحرام پس از هر نماز یومیّه از نمازگزاران دعوت می‌شود که برای مرده یا مردگانی نماز بخوانند.

نماز قضای پدر و مادر

کسی که در زندگی خود برخی از نمازهایش را به جا نیاورده، باید پسر بزرگترش آن نمازها را قضا کند که جزئیات آن در کتاب‌های دینی نوشته شده است.

نماز نافله‌ای که به علت نذر یا عهد یا قسم واجب شده است

نماز نافله به خودی خود واجب نیست و مستحب است ولی مثلاً اگر کسی نذر کند (تصمیم بگیرد) که اگر بیماریم معالجه شود، نماز نافله خواهم خواند و بیماریش معالجه شود، نماز نافله بر او واجب می‌شود که جزئیات این موضوع در کتابهای دینی ذکر شده است.

نمازهای مستحب

نماز نافله

به نمازهای مستحبی نوافل گویند. اثر کلی نوافل قرب به خدا و توجه و تذکر بیشتر و طبعاً پاکی و دوری از گناه و غفلت است‌. در حدیث قدسی معروفی به نام «قرب النوافل‌» آمده که‌خداوند فرموده‌: «بنده با نوافل به من نزدیک می‌شود تا جائیکه من چشم او می‌شوم که با او می‌بیند و گوش او می‌شوم که با او می‌شنود و دست او می‌شوم که با او کار انجام می‌دهد؛ یعنی، چشم و گوش و دست الهی پیدا می‌کند.» بهترین نمازهای مستحبی نوافل شبانه‌روزی هستند که به آن‌ها نوافل یومیه می‌گویند، نافله صبح، نافله ظهر، نافله عصر، نافله مغرب و نافله عشاء و دربین اینها نافله شب ونافله صبح بافضیلت‌تر است‌. اما نمازهای مستحبی دو قسم است‌؛ بعضی مانند نوافل شبانه روز اصلاً سوره ندارد؛ یعنی، خواندن سوره لازم نیست اما اگر کسی یک سوره یا چند سوره بخواند اشکال ندارد و کراهت هم ندارد؛ قسم دوم آنهایی است که‌سوره خاص و دستور خاصی دارد مانند نماز جعفر طیار که اگر کسی بخواهد به دستور آن رفتار کرده باشد باید همان سوره خاص را بخواند؛ اما اگر در همین قسم نیز سوره دیگر بخوانند و یا چند سوره بخوانند باطل نیست واشکال ندارد. گفتنی است نمازهای مستحبی زیاد است و در حوصله? این نامه نمی‌گنجد برای اطلاع از آنها به رساله توضیح المسایل و مفاتیح الجنان مراجعه کنید. در این مقاله نماز شب توضیح داده شده است که البته مقاله? جداگانه‌ای هم دارد‌.

 نماز تحیت مسجد

کسی که به مسجد وارد می‌شود بهتر است که یک نماز دورکعتی برای تحیت مسجد بخواند و تَحیّت به معنای سلام است. اگر یک نماز دورکعتی واجب (مثلا نماز صبح) را هم بخواند کافی است، یعنی در این صورت این نماز هم نماز صبح حساب می‌شود و هم نماز تحیت مسجد.

نماز استخاره

استخاره در لغت یعنی طلب خیر یا خوبی‌خواستن، و این در حقیقت دعا برای خیر از خداست. و بسیاری از روایاتی که توصیه به استخاره می‌کند به این معناست؛ یعنی دعا کنید و از خدا خیر بخواهید.

معنای دیگری نیز دارد که مشهورتر است و آن این است که انسان در کاری که می‌خواهد انجام دهد چون نتیجه آن را نمی‌تواند پیش بینی کند اول با مشورت و تعقل سعی می‌کند بفهمد انجام‌دادن و یا انجام‌ندادن، کدام بهتر است. اگر به نتیجه نرسید، و از طرفی کسی هم نیست که با توکل به خدا پیش برود، برای آرامش پیداکردن به استخاره متوسل می‌شود و از خدا کمک می‌گیرد. این استخاره روشهای مختلفی دارد.

نماز استخاره ذات الرقاع به این شکل است که:

هرگاه اراده کردی امری را، می گیری شش رُقعه (کاغذ) را و می نویسی در سه رقعه از آن بسم الله الرحمن الرحیم خیره من الله العزیز الحکیم لفلان بن فلان إفعل (به جای فلان بن فلان اسم خود و پدر خود را می نویسی) و در سه رقعه دیگر به جای إفعل می نویسی لاتفعل.

این شش رقعه را زیر مصلای خود گذاشته و دو رکعت نماز (مثل نماز صبح) بجا می‌آوری و چون نماز را تمام کردی سجده می‌کنی و در سجود صد مرتبه می‌گویی

استخیر الله برحمته خیره فی عافیه

پس می نشینی و می گویی: اللهم خیر لی و اختر لی فی جمیع أموری و یسیر منک و عافیه

پس دست می زنی به رقعه‌ها و آنها را به هم مخلوط می کنی و یکی یکی بیرون می آوری

اگر 3 إفعل پشت سر هم بیرون آمد آن امر را بجا می آوری که اراده کرده ای

اگر 3 لاتفعل بیرون آمد به جای نیاور آن امر را که نیت کرده ای

نماز استسقاء

نماز استسقا و طلب باران در کتاب المنتقی در حوادث سال پنجم می نویسد در این سال مردم مدینه به خشکسالی دچار شدند و به نزد رسول خدا(ص) آمده و گفتند: ای پیغمبر خدا! باران قطع شده و درختان خشک گردیده و علوفه تمام گشته و چارپایان و مواشی به هلاکت رسیده اند، از خدای خود بخواه تا برای ما بارانی بفرستد!

رسول خدا بدانها فرمود: فلان روز که شد بیایید تا برای این کار بیرون برویم و همراه خود مقداری صدقه هم بیاورید.

چون روز موعود فرا رسید پیغمبر آمد و مردم نیز بیرون آمدند و همگی با حال آرامش و وقار به سوی بیابان حرکت کردند و در جایی به نماز ایستادند و چون نماز به پایان رسید رسول خدا(ص)برخاسته و عبای خود را وارونه کرد و رو به مردم ایستاده دستها را به سوی آسمان بلند کرد، آن گاه این دعا را خواند:

«اللهم اسقِنا و اغِثنا، غیثا مُغیثا، و حیا ربیعا، و جدا طبقا معذقا عاما هنیئا مریئا. . . »

تا آخرِ دعای مفصلی که از آن حضرت نقل شده است.

راوی حدیث که انس بن مالک است گوید: ما هنوز از جای برنخاسته بودیم که تکه‌های ابر ظاهر شد و تدریجاً همه آسمان را ابر گرفت و باران شروع شد و یکسره تا هفت شبانه روز پیوسته باران آمد تا حدی که مردم به نزد آن حضرت آمده و گفتند:

ای رسول خدا زمینها را یکسره آب گرفته و خانه‌ها ویران گشته و راهها بسته شد از خدا بخواه تا باران را از ما بگرداند. پیغمبر که در آن وقت بالای منبر بود از گفتار آنها که حکایت از زودرنجی انسان در کارها می کرد خندید و سپس دستها را به آسمان بلند کرده گفت:

«حوالینا و لا علینا، اللهم علی رؤس الظراب و منابت الشجر و بطون الاودیة و ظهور الاکام ».

[پروردگارا بر اطراف ما ببار نه بر ما، خدایا بر بالای تپه‌ها و پای درختان و شکم دره‌ها و پشت کوهها!]ناگهان ابرهایی که بالای سر شهر بود از هم باز شد و مانند حلقه و سپری دایره وار شهر را در بر گرفت که به اطراف می بارید و در شهر مدینه قطره ای نمی بارید.

نماز شب

نوشتار اصلی: نماز شب

نماز شب نمازیست مستحبی که بر حضرت رسول (ص) واجب بود. نکات بسیاری در تأثیر این نماز در دنیا و آخرت نمازگزار گفته شده است. نماز شب بسیار توصیه شده، کلاً یازده رکعت و از این قرار است: چهار نماز دو رکعتی شبیه به نماز صبح (یعنی هر رکعتی حمد و یک سوره اما سوره مستحب است و می‌شود آن را حذف کرد). دو رکعت نماز موسوم به شفع که در رکعت اول آن بعد از حمد سوره ناس و در رکعت دوم سوره فلق خوانده میشود. در آخر یک رکعت موسوم به وتر که بعد از حمد هر دو سوره ناس و فلق خوانده می‌شود و در قنوت این ذکر مقابل ده بار گفته میشود: "هذا مَقامُ العائذُ بِکَ مِنَ النار". در پایان، دعا برای چهل مومن و درگذشتگان مستحب است، اما اگر گفته نشود هم اشکالی نیست. در صورت حذف زائدات، این نماز در زیر 10 دقیقه قابل اجراست. وقت آن از نیمه‌شب تااذان صبح است.

به هشت رکعت اول، نافله? شب گویند.

در مورد نماز شب این دستورات هم آمده است:

در نماز وتر پس از حمد سه بار سوره «قل هو الله احد» (و پس از آن سوره‌های ناس و فلق) خوانده شود.

در قنوت هفتاد مرتبه گفته شود:«استغفرالله ربی و اتوب الیه‌» و برای چهل نفر مومن استغفار شود یا چهل بار گفته شود: «اللهم اغفر للمومنین و المومنات‌» و سیصد مرتبه گفته‌شود «العفو.»

می‌توان بدون سوره یا قنوت خواند.

اگر وقت تنگ باشد می‌توان فقط به شفع و وتر یا وتر تنها اکتفا نمود.

در روایت است خانه‌ای که در آن نماز شب خوانده شود مانند ستاره آسمانی برای ملائک می‌درخشد و آنان برای نمازگزار صلوات ودرود و رحمت می‌فرستند.

برخی از نمازهای دیگر

علت این که از نمازها در بخش دیگری قرار داده شدند این است که در شرایطی واجب، و در شرایطی مستحب هستند، یا این که در برخی از مذهب‌ها واجب و در مذاهب دیگر مستحب هستند.

نماز آیات

نماز آیات به واسطه چهارچیز بر مسلمان واجب می‌شود:

کسوف (اگرچه به مقدار کمی باشد)

خسوف (اگرچه به مقدار کمی باشد)

زمین‌لرزه

رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ و مانند این‌ها در صورتی که بیشتر مردم بترسند.

توضیح این که این نماز در نزد شیعیان، واجب و در نزد اهل سنت مستحب است.

نماز جمعه

نوشتار اصلی: نماز جمعه

نماز جمعه، نمازیست که در ظهر روز آدینه در مساجد خوانده می‌شود. در نزد اهل سنت، شرکت در این نماز برای مردان واجب است؛ در حالی که زنان می‌توانند در این نماز شرکت کنند یا به جای آن نماز ظهر را بخوانند. مراسم نماز جمعه با دو خطبه آغاز می‌شود؛ پس از آن، دو رکعت به جای نماز ظهر خوانده می‌شود. در ایران، هر شهر تنها یک امام جمعه دارد و نماز جمعه در مسجد جامع یا مصلای اصلی همان شهر، برگزار می‌شود- امام جمعه‌ی شهرهای ایران، همیشه از سوی رهبر انتخاب می‌شود.

نماز عید

نوشتار اصلی: نماز عید

نماز عید، نمازیست که به هنگام عید فطر و عید قربان خوانده می‌شود.

نماز جماعت

نوشتار اصلی: نماز جماعت

به طور کلی نمازهای واجب بهتر است به جماعت خوانده شوند یعنی به صورت گروهی. بنابراین نماز جماعت، نماز دیگری به غیر از نمازهای واجب نیست. در نماز جماعت یک نفر پرهیزگار در جلو دیگران می‌ایستد که به او امام جماعت گویند.

نماز قضا

اگر نماز واجب در وقت خود خوانده نشود، باید بعداً خوانده شود که به چنین نمازی قضا گویند.

چگونگی خواندن نماز

واجبات نماز یعنی کارهایی که باید در نماز انجام شود. واجبات نماز 10 یا 11 مورد هستند که از بین آنها 5 مورد: نیّت، تکبیرة الإحرام، قیام، رکوع و سجود رکن هستند یعنی خیلی مهم هستند. واجبات نماز از این قرارند:

نیت: به معنی قصد قلبی است و نیازی نیست به زبان آورده شود؛ بلکه به این معنی است که نمازگزار با هوشیاری و قصد نماز را می خواند. لازم به ذکر است که نیت در نماز بسیار مهم است و اگر مثلا کسی نماز را برای غیر خدا بخواند مانند این است که اصلا نماز نخوانده است؛ در عبادت‌های دیگر شاید اینقدر سخت‌گیری در مورد نیت نباشد.

قیام: به معنی ایستادن است؛ کسی که نمی‌تواند بایستد، می‌تواند نشسته و یا خوابیده نماز بخواند.

تکبیرة الاحرام: یعنی گفتن الله اکبر در اول نماز؛ و در این هنگام معمولاً دست‌ها را تا مقابل گوشها بالا می‌برند.

قرائت: در ابتدای رکعت، خواندن سوره فاتحه واجب است. در دو رکعت اول نمازهای ظهر، عصر، مغرب و عشا همچنین واجب است که سوره? دیگری پس از فاتحه خوانده شود. اهل سنت خواندن بخشی از یک سوره را هم کافی می‌‌دانند.

رکوع: به معنی خم شدن نمازگزار است، تا این که دستها به زانو برسند. مسلمانان معمولاً در هنگام رکوع اذکاری را می‌گویند مانند سبحان الله یا سبحان ربی العظیم

سجده: در این زمان، نمازگزار پیشانی و کف پاها و دست‌ها را بر زمین می گذارد؛ در زمان سجده نیز اذکاری چون سبحان الله یا سبحان ربی الأعلی گفته می‌شود.

تشهد: به معنی گواهی دادن بر یکتا بودن خدا و پیامبری محمد است. این کار در رکعت‌های زوج و در رکعت پایانی، بعد از سجده انجام می‌شود. البته اشتباه نشود: در رکعت آخر نمازهای دورکعتی و چهاررکعتی، فقط یک تشهد خوانده می‌شود.

سلام: یعنی درود فرستادن بر پیامبر و خانواده‌اش و بر خود و بر سایر بندگان شایسته? خدا، در پایان نماز.

ترتیب: یعنی این که که کارهای نماز به ترتیب خودش انجام شود و مثلا سلام نماز در ابتدای نماز گفته نشود.

موالات: یعنی پی‌درپی‌بودن اجزای نماز؛ بین کارهای نماز نباید خیلی فاصله شود (معمولا حداکثر چند ثانیه.)

ذکرهای سجده و رکوع

سایر موارد

اعتدال : در هنگام برخاستن از رکوع، مستحب است نمازگزار اذکاری را بگوید؛ مانند: سمع الله لمن حمده و یا در نماز جماعت ربنا ولک الحمد

نشستن بین دو سجده

مبطلات نماز

برخی از چیزهایی که نماز را باطل می‌کند عبارتند از:

سخن گفتن با دیگران

خندیدن و گریه کردن

خوردن و نوشیدن

کشف عورت به عمد

انحراف از جهت قبله

شکسته شدن وضو

البته چیزهای دیگری هم هستند که نماز را باطل می‌کنند.

مطالب متفرقه در مورد نماز

عده‌ای از عارفان بر این باورند که تمام موجودات نیز متناسب با وضع خود در حال حمد و تسبیح خداوند هستند و به آیاتی نظیر «و گیاه و درخت سجده می‌کنند»† استناد می‌ورزند.

نماز مسافر شکسته‌است یعنی مسافر باید نمازهای چهاررکعتی را دو رکعت‏ بخواند


ارسال شده در توسط mohammad


رسول خدا (ص) :

1. دنیای خویش را اصلاح کنید و برای آخرت خویش بکوشید چنانکه گویی فردا خواهید مرد. (نهج الفصاحه ، ح 319)

2. از خداوند چنان که شایسته است شرم کنید ، هر که از خدا چنان که باید شرم کند سر و اعضای آن را از گناه نگه دارد و شکم و متعلقات آن را از ناروا حفظ کند و مرگ و بلا را به خاطر داشته باشد و هر که نعیم آن جهان را خواهد زینت این جهان را ترک کند و هر که چنین کند از خدا چنان که باید شرم کرده است. (نهج الفصاحه ، ح 274)

3. پشیمان تر از همه مردم در روز قیامت مردی است که آخرت خود را به دنیای دیگری فروخته است. (نهج الفصاحه ، ح 589)

4. می خواهی ترا از کسی که از همه مردم بدتر است خبر دهم؟
آنکس که تنها غذا خورد و به کسی چیزی ندهد و تنها سفر کند و بنده خویش را بزند.
می خواهی تو را از کسی که بدتر از اوست خبر دهم؟
آنکه از شرش بترسند و به خیرش امید نداشته باشند.
می خواهی ترا از کسی که بدتر از اوست خبر دهم؟ که آخرت خویش را به دنیای دیگری بفروشد.
می خواهی ترا از کسی که بدتر از اوست خبر دهم؟
آنکه به وسیله دین از دنیا بهره مند می شود. (نهج الفصاحه ، ح 464)

5. در روز رستاخیز عذاب دانشمندی که خداوند او را از دانشش منتفع نکرده از همه مردم سخت تر است .(نهج الفصاحه ، ح 590)

6. بنده اگر در آخرت دل بسته باشد خداوند دارائی او را به قدر کفاف کند و ثروتش را در قلبش قرار دهد و پیوسته بی نیاز باشد و اگر به دنیا دل بسته باشد خداوند دارائی او را فراوان کند و فقر را روبرویش قرار دهد و پیوسته فقیر باشد. (نهج الفصاحه ، ح 652)

7. خداوند هر کس را که به کار دنیا دانا و در کار آخرت نادان است را دشمن دارد. (نهج الفصاحه ، ح 796)

8. بدترین مردم در نظر خداوند روز رستاخیز بنده ایست که آخرت خود را برای دنیای دیگری از دست داده باشد. (نهج الفصاحه ، ح 915)

9. نیکی دنیا و آخرت با دانش همراه است و بدی دنیا و آخرت با نادانی قرین است. (نهج الفصاحه ، ح 1482)

10. بهترین شما کسی است که به دنیا بی رغبت تر و به آخرت راغب تر است. (نهج الفصاحه ، ح 1517)
امام علی (ع) :
1. کـوشـش شـمـا در دنـیـا ایـن بـاشد که از این چند روزه کوتاه براى روزهاى بلند آخرت توشه برگیرید. (نهج السعاده ، ج 3، ص 150)

2. مردم ! در روزهاى فناپذیر ، براى روزگار جاودان ، توشه برگیرید.(نهج البلاغه ، خ 157، ص 462)

3. آخرت ، سراى رستگارى نیک بختان است.

4. بدان ! حسابرسى خداوند از حسابرسى مردم سخت تر است. (نهج البلاغه ، ن 40، ص 955)

5. امروز روز کار است و روز حساب نیست و فردا روز حساب است و روز کار نیست. (نهج البلاغه ، خ 42، ص 128)

6. بدترین توشه انسان براى معاد ، تجاوز به بندگان خداست. (همان ، ح 212، ص 1184)

7. خائنان در روز قیامت پرچمى دارند که بدان شناخته مى شوند. (همان ، خ 191، ص 649)

8. کردار امروز مردم ، فردا پیش روى آنهاست. (همان ، ح 6، ص 1091)

9. کردارِ نیک ، کِشته اى براى آخرت است. (همان ، خ 23، ص 84)

10. خوشا به حال کسى که به یاد معاد باشد و براى روز حساب ، کار کند و به اندازه روزى خود قناعت نماید و از خدا خشنود باشد.
(نهج البلاغه ، ح 41، ص 1108)

11. بندگان خدا! از روزى بترسید که عمل ها وارسى مى شود و اضطراب در آن زیاد و کودکان پیر مى شوند! (همان ، خ 156، ص 180)

12. هر کس دورى سفر (قیامت) را یاد کند آماده راه گردد. (همان ، ح 272، ص 1222)

13. خوشا به حال آنان که نسبت به دنیا زهد مى ورزند و به آخرت گرایش دارند. (همان ، ح 101، ص 1133)

14. شـمـا انسان ها، بر فراهم کردن توشه سفر رهنمون شده اید و فرمان کوچ یافته اید و حرکت را بـرانـگـیـخـتـه شـده ایـد، داسـتان شما داستان کاروان بار افکنده اى را ماند که نمى داند چه زمانى فرمان حرکت مى یابد. (نهج البلاغه ، خ 157، ص 462)

15. از جمله تباهکارى از دست دادن توشه و تباه ساختن آخرت است. (همان ، ن 31، ص 931)

16. گور خویش را به یاد آور، چرا که باید از آن بگذرى. (همان ، خ 152، ص 474)

17.سرگرمى تو به اصلاح روز واپسین خود، تو را از عذاب دوزخ رهایى بخشد. (غررالحکم ، باب آخرت)

18. سود برنده در بازار دنیا آن کسى است که دنیاى حاضر را به آخرتى که به دنبال آید بفروشد. (غررالحکم ، باب آخرت)

19. دارایى و پسران، زیور زندگى دنیا است و کار شایسته نیز کشت و زراعت آخرت مى ‏باشد. (غررالحکم ، باب آخرت)

20. دگرگونى ‏هاى دنیا بر حسب اتفاق است و از روى شایستگى و استحقاق نیست ولى احوال آخرت به شایستگى افراد و انسانها بستگى دارد. (غررالحکم ، باب آخرت)

21. دور اندیش کسى است که دنیا از عمل براى آخرت او سرگرمش نکند. (غررالحکم ، باب آخرت)

22. سراى آخرت خانه ماندنى شما است پس آنچه را برایتان ماندنى است براى آنجا تهیّه کنید. (غررالحکم ، باب آخرت)

23. همه اندوه و تلاش خود را براى آخرت خود قرار ده. (غررالحکم ، باب آخرت)

24. اندوه خود را براى روز واپسینت قرار ده تا اصلاح شوى. (غررالحکم ، باب آخرت)

25. تلاش خود را براى روز واپسین خود فارغ و مخصوص گردان تا جایگاهت اصلاح شود، و آخرت خود را به دنیا مفروش. (غررالحکم ، باب آخرت)

26. اندوه خود را براى آخرتت و دلتنگى را براى نفس خود قرار ده که چه بسا غمگینى که دلتنگى ‏اش او را به شادمانى جاویدان در آورد و چه بسا اندوهگینى که امید خود را دریابد. (غررالحکم ، باب آخرت)

27. رو بگردانید از هر کارى که بى ‏نیاز از آنید (مانند بسیارى از کارهاى دنیا) و سرگرم کنید خود را به کار آخرت یعنى بدانچه چاره ‏اى از آن کار ندارید و در آخرت بدان نیازمندید. (غررالحکم ، باب آخرت)

28. بر حذر باشید از روزى که از کردارها و اعمال در آن روز بازجویى و جستجو شود و لرزش زمین در آن بسیار باشد، و کودکان در آن روز پیر شوند. (غررالحکم ، باب آخرت)

29. آیا توشه گیرنده ‏اى براى آخرت خود نیست پیش از آنکه کوچ کردنش نزدیک شده باشد. (غررالحکم ، باب آخرت)

30. بى ‏نیازترین مردم در آخرت آن کسى است که در دنیا از دیگران نیازمندتر و فقیرتر باشد. (غررالحکم ، باب آخرت)

31. افزون‏ترین انسانها در بهره روز واپسین آن کسى است که در دنیا بهره ‏اش از دیگران کمتر بوده. (غررالحکم ، باب آخرت)

32. به راستى که تباه کردن معاد نشانه بدبختى است. (غررالحکم ، باب آخرت)

33. به راستى که امروز روز عمل و کار است و باز پرسى و حسابى نیست ولى فرداى قیامت روز باز پرسى است و عملى در کار نیست. (غررالحکم ، باب آخرت)

34. به راستى که هر کار خیرى را از پیش فرستى اندوخته آن براى تو خواهد بود. و آنچه را پس انداز کنى خیر آن براى دیگرى خواهد بود. (غررالحکم ، باب آخرت)

35. به راستى که دنیا با شما به راه و روش مخصوص خود عمل خواهد کرد ولى شما با آخرت به یک رشته به هم بسته شده ‏اید.
(غررالحکم ، باب آخرت)

36. به راستى که در پیش روى تو راهى بس دور و دراز و پر مشقّت است، و چاره ‏اى ندارى از این که نیک در طلب بکوشى و به اندازه ‏اى توشه برگیرى که تو را به منزل برساند. (غررالحکم ، باب آخرت)

37. به راستى که در پیش رویت گردن ه‏اى است سخت و صعب العبور که سبکبار در آنجا خوشحال‏تر است از گرانبار و کند رو در آنجا وضعش رقّت بارتر است از تندرو، و به راستى که به ناچار (در پایان) بر بهشت فرود آیى یا بر دوزخ. (غررالحکم ، باب آخرت)

38. به راستى که سرانجام قیامت است و آن براى خردورزان پند دهنده و براى نادانان وسیله عبرت خوبى است و پس از آن فرا رسد آنچه را که بدان آگاهى دارید از ترس از قیامت و دهشت هاى بیم آور و کر شدن گوشها و در هم فرو رفتن استخوانها و تنگى قبرها و شدّت غم و اندوه. (غررالحکم ، باب آخرت)

39. به راستى که دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه جداگانه‏ اند ، کسى که دنیا را دوست دارد و بدان عشق ورزد ، آخرت را دشمن مى ‏دارد و بدان عداوت مى ‏ورزد و این دو همچون مشرق و مغربند و آدمى همچون کسى که میان آن دو راه مى ‏رود که هر زمان به یکى نزدیک شود از دیگرى دور گردد و از اینها گذشته این دو همچو دو «هوو» هستند. (که به طور معمول با یکدیگر در یک جا جمع نشوند)
(غررالحکم ، باب آخرت)

40. اگر به رستگارى و بزرگوارى آخرت میل و رغبت دارید ، در این سراى فانى توشه ‏اى براى سراى جاویدان برگیرید. (غررالحکم ، باب آخرت)

41. به راستى که تو در راهى هستى که پیشینیان بوده ‏اند ، پس تلاش خود را در راه آخرت خود قرار ده و به کار دنیا اهمیّتى مده.
(غررالحکم ، باب آخرت)

42. به راستى تو براى آخرت آفریده شده ‏اى پس براى آن کار کن. (غررالحکم ، باب آخرت)

43. به راستى تو اگر براى آخرت کار کنى تیرت به نشانه خورده (و در کار خود توفیق یافته‏ اى) (غررالحکم ، باب آخرت)

44. به راستى که شما به سوى آخرت خواهید رفت و در پیشگاه خداوند قرار خواهید گرفت. (غررالحکم ، باب آخرت)

45. بهترین آمادگى ‏ها آن است که انسان به وسیله آن، معاد خود را اصلاح کند. (غررالحکم ، باب آخرت)

46. شیرینى آخرت ، درد بدبختى دنیا را از بین مى ‏برد. (غررالحکم ، باب آخرت)

47. سراى جاویدان جایگاه راستگویان و میهن نیکان و شایستگان است. (غررالحکم ، باب آخرت)

48. آخرت را با ترک دنیا به چنگ آورید و دنیا را با ترک دین به دست نیاورید. (غررالحکم ، باب آخرت)

49. یاد آخرت دارو و درمان است. (غررالحکم ، باب آخرت)

50. شیوه برگزیدگان و خردمندان رو آوردن به سراى ماندنى و رو گرداندن از دنیاى فانى، و شیفتگى و شیدایى به بهشت جاویدان است. (غررالحکم ، باب آخرت)

51. خوشا به حال کسى که روز واپسین را به یاد آورد و (براى آن) کار نیک انجام دهد. (غررالحکم ، باب آخرت)

52. آرمان جمع کردن میان دنیا و آخرت از فریبها و نیرنگهاى نفس است. (و جمع میان دنیا و آخرت ممکن نیست) (غررالحکم ، باب آخرت)

53. کسى که در طلب آخرت باشد به خواسته خویش مى ‏رسد و از دنیا نیز آنچه برایش مقدّر گشته به او خواهد رسید.
(غررالحکم ، باب آخرت)

54. بر تو باد به تلاش و کوشش در راه اصلاح و رو به راه کردن معاد و روز واپسین. (غررالحکم ، باب آخرت)

55. در شگفتم از کسى که زنده شدن در آخرت را انکار کند در صورتى که زنده شدن در دنیا را به چشم خود مى ‏بیند.
(غررالحکم ، باب آخرت)

56. انسان زیرک ، عزم و تصمیم خود را در راه اصلاح معاد و تهیّه توشه بسیار براى آن روز بکار مى‏ بندد. (غررالحکم ، باب آخرت)

57. سرانجام آخرت، پایندگى است. (غررالحکم ، باب آخرت)

58. در آخرت حسابرسى است و عملى در کار نیست. (غررالحکم ، باب آخرت)

59. برخى (از اموال خود) را از پیش فرستید که به سود شما باشد (و به کارتان آید) و همه را به جاى نگذارید که به زیان شما است. (غررالحکم ، باب آخرت)

60. هر چیزى از (نعمتها و عذاب هاى) آخرت دیدنش بزرگتر از شنیدن آن است (بر عکس دنیا) (غررالحکم ، باب آخرت)

61. از پسران و فرزندان آخرت باشید و از پسران دنیا نباشید که به راستى هر فرزندى در روز قیامت به مادرش بپیوندد. (غررالحکم ، باب آخرت)

62. با بدن و جسم خود در دنیا باش ولى با دل و عمل در آخرت باش (یعنى با این که در دنیا هستى همه توجّه و کار تو براى آخرت باشد) (غررالحکم ، باب آخرت)

63. کسى که براى معاد و روز جزا کار کند به راه درست و پایدار دست یافته است. (غررالحکم ، باب آخرت)

64. کسى که آخرت خود را آباد کند به آرمانهاى خود رسیده است.(غررالحکم ، باب آخرت)

65. کسى که بخرد آخرتش را به وسیله دنیاى خود، از هر دو سود برده است. (غررالحکم ، باب آخرت)

66. کسى که بفروشد آخرتش را به دنیاى خود، از هر دو زیان کرده است. (غررالحکم ، باب آخرت)

67. کسى که سراى پایدار خود را آباد کند به راستى خردمند و عاقل است. (غررالحکم ، باب آخرت)

68. کسى که یقین به آخرت دارد از دنیا روى بگرداند. (غررالحکم ، باب آخرت)

69. کسى که معاد خود را اصلاح کند به راه درست دست یافته است. (غررالحکم ، باب آخرت)

70. کسى که یقین به روز جزا دارد بر دنیا حرص نورزد. (غررالحکم ، باب آخرت)

71. آخرت چنان است که هر چیزش ابدى و جاویدان است. (غررالحکم ، باب آخرت)

72. آخرت را جایگزینى نیست و دنیا بهاى جان نیست. (که آدمى خود را به دنیا بفروشد) (غررالحکم ، باب آخرت)

73. مؤمن نیست کسى که در باره اصلاح معاد خود اهتمام نورزد. (و تلاش ننماید) (غررالحکم ، باب آخرت)

74. کسى که از نعمتهاى آخرت روى بگرداند به دنیاى اندک قانع شود. (غررالحکم ، باب آخرت)

75. چه کسى زیانبارتر از آن کسى است که آخرت را به دنیا جایگزین کرده. (غررالحکم ، باب آخرت)

76. کسى که همه اندوه (و فکر) خود را در باره آخرت خویش بکار بندد به خواسته خویش دست یابد. (غررالحکم ، باب آخرت)

77. کسى که تلاش و کوشش خود را براى سراى پایدار خود به کار گیرد عمل او پاک و خالص و ترس و واهمه ‏اش بسیار گردد.
(غررالحکم ، باب آخرت)

78. کسى که یقین به آخرت دارد از دنیا جدا و کنده شود. (غررالحکم ، باب آخرت)

79. کسى که زیاد به یاد آخرت باشد نافرمانى و گناهش اندک شود. (غررالحکم ، باب آخرت)

80. دوست دلسوز تو کسى است که تو را به سراى جاویدان دعوت کرده و درباره عمل براى آنجا تو را کمک کند. (غررالحکم ، باب آخرت)

81. کسى که کار آخرت خود را اصلاح کند خداوند کار دنیاى او را رو به راه و اصلاح کند. (غررالحکم ، باب آخرت)

82. کسى که همّت و اراده ‏اش آخرت باشد (نه دنیا) به انتهاى خواسته خویش از خیر و خوبى رسیده است. (غررالحکم ، باب آخرت)

83. کسى که براى آخرت کار نکند به آرمان و آرزوى خود نخواهد رسید. (غررالحکم ، باب آخرت)

84. تلخى دنیا ، شیرینى آخرت را به دنبال دارد. (غررالحکم ، باب آخرت)

85. هر چه در دنیا افزون گردد در آخرت کاسته شود. (غررالحکم ، باب آخرت)

86. چه زیانکار است کسى که در آخرت بهره و نصیبى ندارد. (غررالحکم ، باب آخرت)

87. یکسان نیست آن فریب خورده ‏اى که از دنیا به پست‏ ترین بهره خود رسیده، با آن (شخص سعادتمند) دیگرى که از آخرت به والاترین همّت (و آرمان) خود دست یافته است. (غررالحکم ، باب آخرت)

88. به آرمان خویش رسیده آن کس که براى سراى پایدار کار کرده است. (غررالحکم ، باب آخرت)

89. انسان با ایمان اندوهش درباره آخرت خویش و همه تلاش و کوشش در راه بازگشتگاه او است. (غررالحکم ، باب آخرت)

90. آخرت را به دنیا نفروشید و خانه فانى شدنى را به سراى جاویدان مبادله نکنید. (غررالحکم ، باب آخرت)

91. مبادا سرگرم کننده ‏اى تو را از کار و عمل براى آخرت سرگرم سازد که زمان کوتاه است. (غررالحکم ، باب آخرت)

92. با انجام کارهاى آخرت (و عبادات) در جستجوى دنیا مباش و دنیاى حاضر زود گذر را جایگزین آخرت پایدار مکن، که این کار شیوه منافقان و خلق و خوى مارقان (و خارج شدگان از دین) است. (غررالحکم ، باب آخرت)

93. دنیا و آخرت در کنار هم جمع نشوند. (غررالحکم ، باب آخرت)

94.(دنیاى نابود شدنى و آخرت ماندنى) با هم جمع نشوند. (غررالحکم ، باب آخرت)

95. هیچ کس به خواسته و آرمان خود از آخرت نرسد، مگر به این که خواسته خود را از دنیا واگذارد. (غررالحکم ، باب آخرت)

96. شایسته انسان عاقل و خردمند است که براى آخرت خود چیزى از پیش فرستد، و سراى ماندنى خود را آباد نماید.
(غررالحکم ، باب آخرت)

97. مردمان چیزى از دنیاى خود را بخاطر اصلاح آخرتشان وا نگذارند جز آنکه خداى سبحان بهتر از آن را براى آنها جایگزین کند.
(غررالحکم ، باب آخرت)

98. شایسته است براى آن کس که سراى فانى را بشناسد که براى سراى پایدار کار کند. (غررالحکم ، باب آخرت)

99. شایسته است براى آن کس که یقین به پایدارى آخرت دارد که براى آن کار کند. (غررالحکم ، باب آخرت)

100. به راستى که سرانجام کار پیش روى شما است و به راستى که قیامت پشت‏ سر شما است که شما را به جلو مى ‏راند.
(غررالحکم ، باب آخرت)

101. بر تو باد به آخرت (و عمل براى آنجا) زیرا دنیا زبونانه نزد تو خواهد آمد. (غررالحکم ، باب آخرت)

102. هدف مؤمن اصلاح معاد و روز واپسین است. (غررالحکم ، باب آخرت)

103. کسى که موفق به پیدا کردن راه راست خود گردد ، براى معاد خویش توشه برگیرد. (غررالحکم ، باب آخرت)

104. کسى که یقین به معاد دارد توشه بسیار برگیرد. (غررالحکم ، باب آخرت)

105. کسى که فساد و تباهى او را شاد گرداند ، معاد و روز واپسین او را بدحال کند. (غررالحکم ، باب آخرت)

106. به راستى شما پاداش داده خواهید شد بدانچه از پیش فرستاده ‏اید و در گرو کارهایى هستید که جلوتر انجام داده ‏اید.
(غررالحکم ، باب آخرت)

107. تلاش و کوشش خود را در راه آماده کردن پاسخ براى روز باز پرسى و حساب قرار ده. (غررالحکم ، باب آخرت)

108. عمل کنید اکنون که در دوران زندگى در دنیا هستید، و نامه‏ هاى اعمال گشوده و توبه گسترده، آنکه پشت کرده دعوتش به بازگشت کنند و آنکه گنه کرده امیدوارش کنند، پیش از آنکه عمل خاموش شود و مهلت بریده شود و دوران سر آید و باب توبه بسته شود.
(غررالحکم ، باب آخرت)

109. آگاه باشید که به راستى فرمان کوچ کردن شما صادر شده و به زاد و توشه راهنمایى شده ‏اید، از این دنیا توشه ‏اى برگیرید که فرداى قیامت خود را بدان حفظ کنید. (غررالحکم ، باب آخرت)

110. به راستى که شما به همت گماردن بدانچه باید در آخرت همراه شما باشد ، از همه آنچه در دنیا همراه شما است نیازمندتر هستید. (غررالحکم ، باب آخرت)

111. به راستى که شما به آباد کردن سراى ماندنى و پایدار از آباد کردن سراى ناپایدار نیازمندتر هستید. (غررالحکم ، باب آخرت)

112. به راستى که شما براى آخرت آفریده شده ‏اید نه براى دنیا و براى ماندن خلق شده ‏اید نه براى فانى شدن. (غررالحکم ، باب آخرت)

113. به راستى که شما اگر به سوى خدا راغب شدید غنیمت برده و نجات یافته ‏اید و اگر به دنیا رغبت کردید زیان کرده و هلاک گشته ‏اید. (غررالحکم ، باب آخرت)

114. جز این نیست که شما براى ماندن آفریده شده ‏اید نه براى فانى شدن و شما در خانه عاریت و منزلگاهى هستید که باید توشه از آن برگیرید و از آن کوچ کنید. (غررالحکم ، باب آخرت)

115. جز این نیست که آدمى کیفر شود بدانچه انجام داده و در آید بر آنچه از پیش تهیه کرده. (غررالحکم ، باب آخرت)

116. جز این نیست که بهره هر یک از شما از زمین با این طول و عرض جز به اندازه قامت او نیست که در روى خاک بر گونه ‏اش غلطیده باشد. (غررالحکم ، باب آخرت)

117. سبکبار شوید که سرانجام کار پیش روى شما است و قیامت از پشت سر ، شما را به پیش مى ‏راند. (غررالحکم ، باب آخرت)

118. جز این نیست که دنیا خانه گذر است و آخرت خانه پا برجا ، از این خانه گذرا براى آن خانه پا برجا توشه برگیرید و پرده ‏هاى خود را نزد کسى که اسرار درونى شما را مى ‏داند، ندرید. (غررالحکم ، باب آخرت)

119. هر گاه از خانه فانى دنیا روى بگردانى و به خانه ماندنى آخرت شیفته گردى ، بدانکه در این مسابقه برنده شده ‏اى و در هاى رستگارى بر تو گشوده شده و به فلاح دست یافته‏ اى. (غررالحکم ، باب آخرت)

120. پیشى گیرید قبل آمدن پنهان از نظرى که چشم به راهش هستید (یعنى مرگ) (غررالحکم ، باب آخرت)

121. پیشى گیرید پیش از این که خداى عزیز قدرتمند شما را برگیرد. (غررالحکم ، باب آخرت)

122. پیشى گیرید قبل از سختى و تنگى راه. (غررالحکم ، باب آخرت)

123. پیشى گیرید قبل از ترسیدن و بیرون رفتن جان. (غررالحکم ، باب آخرت)

124. پیشى گیرید در مهلت باقیمانده و زمان تصمیم گیرى و انتظار توبه و بازگشت از گناه. (غررالحکم ، باب آخرت)

125. پیشى گیرید در حالى که بدنها سالم و زبانها باز، و توبه قابل پذیرش، و عمل ها مورد قبول است. (غررالحکم ، باب آخرت)

126. پیشى گیرید با عمرهاى خویش به عمل هاتان، و بخرید آنچه را از عمرتان باقى مانده به وسیله آنچه از دست شما مى ‏رود.
(غررالحکم ، باب آخرت)

127. پیشى گیرید به انجام اعمال خود و سبقت گیرید بر مرگ‏هاى خود که به راستى شما کیفر داده مى ‏شوید به آنچه از پیش انجام داده ‏اید، و پاداش داده خواهید شد به آنچه فرستاده ‏اید، و باز خواست شوید از آنچه به جاى گذارده ‏اید. (غررالحکم ، باب آخرت)

128. شتاب کن به بهره گرفتن از توانگرى خود پیش از فقر و ندارى و از زندگى خود پیش از رسیدن مرگ. (غررالحکم ، باب آخرت)

129. چه بد انتخابى است عوض گرفتن چیزى را که فانى شود از آنچه به جاى مى ‏ماند. (غررالحکم ، باب آخرت)

130. بفروشید آنچه را فانى شود به چیزى که به جاى مى ماند و عوض بگیرید نعمتهاى آخرت را از سختى و بیچارگى دنیا.
(غررالحکم ، باب آخرت)

131. توشه برگیرید از روزهاى فانى براى سراى پایدار که به راستى شما راهنمایى شده ‏اید بر توشه، و فرمان کوچ کردن در باره شما صادر شده، و به رفتن از این جهان برانگیخته شده ‏اید. (غررالحکم ، باب آخرت)

132. آسان شو براى سفر خود و دیده خود را به جرقه برق نجات و رستگارى بدوز و بار و بنه سفر را محکم بر پشت مرکب خود ببند.
(غررالحکم ، باب آخرت)

133. توشه برگیرید از دنیا به چیزى که فرداى قیامت خود را بدان حفظ کنید و از سراى فانى براى سراى باقى ساز و برگى تهیه کنید. (غررالحکم ، باب آخرت)

134. پاداش آخرت به فراموشى سپارد سختى دنیا را. (غررالحکم ، باب آخرت)

135. بر شخص عاقل لازم و حقّ است که براى معاد خود کار کند و توشه بسیار برگیرد. (غررالحکم ، باب آخرت)

136. خداى سبحان شما را به سراى ماندنى و قرارگاه ابدى و نعمت، و همسایگى پیامبران و نیکبختان خواند امّا شما نافرمانى کرده و روى گرداندید ولى دنیا شما را به قرارگاه بدبختى و جایگاه فانى و انواع بلا و گرفتارى دعوت کرد و شما اطاعتش کرده و پیشى گرفته و به سویش شتافتید. (غررالحکم ، باب آخرت)

137. واگذار اندک را براى بسیار و این جهان تنگ را براى آخرت وسیع و پهناور. (غررالحکم ، باب آخرت)

138. (به دنیا) سرگرم شده کسى که بهشت و دوزخ را در پیش رو دارد. (غررالحکم ، باب آخرت)

139. خوشا به حال کسى که به یاد معاد و رستاخیز افتاده و توشه خود را براى آن روز بسیار کرده است. (غررالحکم ، باب آخرت)

140. خوشا به حال کسى که از عقاب الهى بترسد و براى حساب و باز پرسى کار کند، و با پاکدامنى همراه شود و به کفاف زندگى قناعت کند و از خداى سبحان راضى باشد. (غررالحکم ، باب آخرت)

141. بر تو باد که به خوبى براى آخرت آماده شده و توشه بسیار برگیرى. (غررالحکم ، باب آخرت)

142. در شگفتم از بى‏ خبرى خردمندان از این که براى روز رستاخیز طلب نیکو کنند و خود را آماده نمایند. (غررالحکم ، باب آخرت)

143. در شگفتم از کسى که پروردگار خود را شناخته چگونه براى سراى ماندنى کوشش نمى ‏کند. (غررالحکم ، باب آخرت)

144. در شگفتم از کسى که مى ‏داند از دنیا نقل مکان مى ‏کند، چگونه براى آخرت خویش توشه نیکو بر نگیرد. (غررالحکم ، باب آخرت)

145. رسیدن به رستگارى در این است که براى سراى ماندنى آخرت کار کنند. (غررالحکم ، باب آخرت)

146. چه کسى مغبون ‏تر و فریب خورده ‏تر است از آنکه سراى باقى را به خانه فانى فروخته است. (غررالحکم ، باب آخرت)

147. باید دیده ‏بان جمعیت به افراد خود راست گوید و عقل خود را حاضر کند و باید از فرزندان آخرت باشد، زیرا از آنجا آمده و بدانجا باز خواهد گشت. (غررالحکم ، باب آخرت)

148. آنچه را امروز از پیش فرستى فرداى قیامت بر آن درخواهى آمد ، پس جایى را براى جاى پاى خویش آماده کن، و (چیزى را) براى روز
(وا نفساى) خود از پیش فرست. (غررالحکم ، باب آخرت)

149. آن کسى که در سراى جاویدان به آرمان خویش رسیده و مورد غبطه و آرزوى دیگران است، همانند آن مغبونى نیست که در اثر انتخاب بد و بدبختى خود نعمتهاى ابدى را از دست داده است. (غررالحکم ، باب آخرت)

150. چه بزرگ است ماتم و عزاى دنیا با وجود بزرگى نیاز و احتیاج در فرداى قیامت. (غررالحکم ، باب آخرت)

151. رغبت نکن در آنچه فانى شود و از دنیاى فانى براى جهان پایدار توشه برگیر. (غررالحکم ، باب آخرت)

152. رغبت نکن در هر چه فانى مى ‏شود و از بین مى ‏رود، که همین براى زیان آدمى کافى است. (غررالحکم ، باب آخرت)

153. کسى که رفعت مقام دنیا و آخرت را خواهد، باید بلندى و رفعت دنیا را دشمن دارد. (غررالحکم ، باب آخرت)

154. مهلتى، تا تاریکى ‏ها بر طرف گردد، گویا هودج ها رسید، نزدیک است که شتابنده بپیوندد. (غررالحکم ، باب آخرت)

155. به راستى که قیامت پرده از چهره برگرفته، و نشانه آن براى آن کس که فراست دارد آشکار گردیده. (غررالحکم ، باب آخرت)

156. اى مردم تا به کى پند داده مى‏ شوید ولى پند نمى ‏گیرید چه بسا پند دهندگانى شما را پند داده و بیم دهندگانى که بیمتان داده و باز دارندگانى که بازتان داشته و عالمانى که به شما ابلاغ کرده ‏اند و به راه رستگارى پیامبران و رسولان شما را راهنمایى کرده و حجّتها را بر شما اقامه کرده، و راه را بر شما آشکار ساخته ‏اند، پس بیائید و به عمل مبادرت کرده و فرصتها را مغتنم شمارید که به راستى امروز روز عمل است و حسابى در کار نیست، ولى فردا روز حساب است و عملى در کار نیست، و به زودى مى ‏دانند آنها که ستم کرده ‏اند که به چه جاى بازگشتى بازگشت مى ‏کنند. (غررالحکم ، باب آخرت)

157. کسى که براى رسیدن به آخرت حرص ورزد مالک آن گردد (و بدان برسد) (غررالحکم ، باب آخرت)


ارسال شده در توسط mohammad

تجملات، کاخ

بسیاری از افراد از خود می‌پرسند: از کجا بدانیم اهل دنیاییم یا آخرت؟ آیا دنیاگرایان و اهل آخرت نشانه‌ای دارند؟ در روایات بسیاری اوصاف این دو گروه ذکر شده است. یکی از این احادیث قدسی (1) را شیخ حسن بن ابوالحسن بن محمد دیلمی، در کتاب ارشاد القلوب، از حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام روایت کرده که حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله، در شب معراج از خداوند سؤال کرد: ... خداوندا! اهل دنیا کدام‌اند و اهل آخرت کدام؟

خداوند فرمود: اهل دنیا کسی است که زیاد بخندد، زیاد بخوابد، زیاد خشمناک بشود، کمتر راضی باشد، به هر کس بدی کند، از او معذرت نخواهد و هر کس از او معذرت بخواهد، آن را قبول نکند. هنگام اطاعت خداوند کسل است؛ ولی موقع ارتکاب گناه شجاع و جری است. آرزوهای دور و دراز دارد، در صورتی که مرگش به وی نزدیک‌تر است. از نفس خود حساب نمی‌کشد، زیاد حرف می‌زند، ولی نفعش به مردم کم است. از خدا نمی‌ترسد، ولی هنگام مشاهده غذا، شاد و خندان می‌شود. بدان که اهل دنیا هنگام رفاه و وسعت رزق، خداوند را شکر نمی‌کنند، مردم را به چیزهایی دعوت می‌کنند که خودشان ندارند و بدی‌های دیگران را به رخشان می‌کشند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عرض می‌کند: خداوندا! غیر از این عیب‌ها، آیا در اهل دنیا خوبی هم هست؟ خداوند می‌فرماید: ای محمد! عیوب اهل دنیا زیاد است. در وجود آنها جهالت و حماقت هست و در مقابل کسی که به آنها تعلیم می‌دهد، تواضع نمی‌کنند و در نفس خود، خود را عالم می‌دانند؛ ولی آنها در نزد عرفا جاهل‌اند.

ای احمد! اما اهل آخرت؛ سیمای آنها نرم و مهربان است، حیایشان زیاد است، کمتر حماقت دارند، نفعشان به مردم زیاد است و مکر و کیدشان کم، مردم از جانب آنها در امان هستند، ولی خود آنها از مردم رنج می‌برند. سخنانشان سنجیده و حساب شده است. همیشه از خود حساب می‌کشند و به نفس خود رنج می‌دهند و آن را سرزنش می‌کنند.

چشمانشان می‌خوابد؛ ولی دلهایشان بیدار است. اغلب از خوف خدا گریه می‌کنند و همیشه به ذکر خداوند مشغول‌اند. وقتی که کاتبان اعمال مردم غافل را می‌نویسند، آنها را ذکرگویان می‌نویسند. در اول استفاده از نعمت، خدا را حمد می‌گویند و در آخر هم شکر می‌کنند. همیشه دعای آنها به سوی خداوند صعود می‌کند و سخنان آنها مسموع می‌باشد. ملائکه‌ به وسیله دعای آنان در زیر حجاب‌های ملکوتی شاد و خرم‌اند.

خداوند دوست دارد همیشه سخنان آنها را بشنود؛ همان طور که پدر از شنیدن صدای فرزندش خوشش می‌آید. حتی در یک چشم به هم زدن هم از خداوند غافل نیستند. نه به طعام زیاد علاقه دارند و نه به زیاد حرف زدن و نه به زیادی لباس. همه مردم در نزد آنها مرده هستند، فقط خداوند است که در نزد آنها زنده است و بخشنده‌ای است که هرگز نمی‌میرد. به کسانی که از آنها روگردان شوند، کرم می‌کنند و هر کس به آنان رو آورد، محبت بیشتر می‌نمایند. دنیا و آخرت در نزد آنها یکی است (یعنی آنها دنیا را فقط برای آخرت می‌خواهند). (2)

 


ارسال شده در توسط mohammad

اللَّهُمَّ بِرَحْمَتِکَ فِی الصَّالِحِینَ فَأَدْخِلْنا، وَفِی عِلِّیِّینَ فَارْفَعْنا، وَبِکأْسٍ‏مِنْ مَعِینٍ مِنْ عَیْنٍ سَلْسَبِیلٍ فَاسْقِنا، وَمِنْ الْحُورِ الْعِینِ بِرَحْمَتِکَ‏فَزَوِّجْنا، وَمِنَ الْوِلَدانِ المُخَلَّدِینَ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ فَأَخْدِمْنا، وَمِنْ‏ثِمارِ الْجَنَّةِ وَلُحُومِ الطَّیْرِ فَأَطْعِمْنا، وَمِنْ ثِیابِ السُّنْدُسِ وَالحَرِیرِوَالاسْتَبْرَقِ فَأَلبِسْنا، وَلَیْلَةِ القَدْرِ، وَحَجَّ بَیْتِکَ الحَرامِ، وَقَتْلاً فِی‏سَبِیلِکَ فَوَفِّقْ لَنا، وَصالِحِ الدُّعاءِ وَالمَسْأَلَةِ فَاسْتَجِبْ لَنا، وَإِذاجَمَعْتَ الأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ یَوْمَ القِیامَةِ فَارْحَمْنا، وَبَراءَةً مِنَ النَّارِفَاکْتُبْ لَنا، وَفِی جَهَنَّمَ فَلا تَغُلَّنا، وَفِی عَذابِکَ وَهَوانِکَ فَلَا تَبْتَلِنا،وَمِنَ الزَّقُّومِ وَالضَّرِیعِ فَلَا تُطْعِمْنا، وَمَعَ الشَّیاطِینَ فَلَا تَجْعَلْنا، وَفِی‏النَّارِ عَلَى وُجُوهِنا فَلَا تَکْبُبْنا، وَمِنْ ثِیابِ النَّارِ وَسَرابِیلِ القَطِرَانِ‏فَلَا تُلْبِسْنا، وَمِنْ کُلِّ سُوءٍ یا لَا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ بِحَقِّ لَا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ‏فَنَجِّنا.
"خدایا به رحمت خود، ما را در صفوف صالحان داخل کن و به علّیّین، بالاببر و جامى از آب گوارا از چشمه سلسبیل به ما بنوشان و حور عین را همسر ما قرارده و پسران جاودان را که همچون مروارید پوشیده‏اند به خدمت ما بگمار و ازمیوه‏هاى بهشت و گوشت پرندگان، ما را خوراک ده و از پوشش سندس و ابریشم‏واستبرق ما را بپوشان و لیلة القدر و حجّ بیت الحرام و کشته شدن در راه خود راتوفیق فرما و دعا و درخواست صالح را براى ما مستجاب کن و آنگاه که در قیامت،اوّلین و آخرین را جمع‏آوردى ما را ببخشاى و دورى از آتش براى ما بنویس و درجهنّم زنجیرمان نکن.
و به عذاب و خوارى خود مبتلامان نکن و از زقوم و ضریع ما را خوراک نده‏وهمراه شیاطین قرارمان نده و در آتش دوزخ ما را بر روى نیفگن و لباس آتش‏وقطران بر تن‏مان نپوشان و از هر بدى، اى معبودى که جز تو معبودى نیست به حقّ‏توحید، ما را نجات ده...((5)
ایمان به روز قیامت بخشى اساسى از عقاید اسلامى است که دعاها دربعضى جوانب خود به تثبیت آن در نفس تأکید مى‏ورزند، لازم به اشاره است که دراینجا میان تثبیت عقیده و شرح و بیان آن تفاوتى وجود دارد، شرح عقیده گاهى ازطریق سخنى عقلانى است در حالیکه تثبیت عقیده فقط از طریق سختى کشیدن‏وروابط متقابل میان انسان و این عقیده است، مثلاً در اینجا تفاوتى واضح میان‏آنکه به آخرت ایمانى مبنى بر برهانها و دلایل عقلى داشته باشیم و اینکه با تصوّرصحنه‏هاى آخرت به آن ایمان آوریم وجود دارد، تشییع جنازه خود را به تصوّرمى‏آوریم در حالیکه بر دوش یاران به سوى آخرین جایگاه خود روانه‏ایم، نمى‏دانیم‏سرنوشت ما چه خواهد بود.
و خود را در حالیکه روى مغتسل )میز غسالخانه( خوابیده‏ایم و دست‏دوستان یا همسایگان درستکار ما را، زیر و رو مى‏کند و متلاشى شدن جسد خود رادر قبر و سپس بیرون آمدن از قبر در حالیکه برهنه و ذلیلیم و نمى‏دانیم به کجا روکنیم، به تصوّر مى‏آوریم، پنجاه هزار سال در صحراى محشر مى‏ایستیم.
صحرایى که در احاطه خطرها و ترسهاست، این چنین بهشت و دوزخ را به‏تصوّر مى‏آوریم و مجازات و پاداش را.
همه این تصوّرات، عقیده را در ذهن ما تثبیت مى‏کند نه صرف اعتقاد ازروى استدلال و برهان، ایمان به آخرت باید تا درجه‏اى در نفس تثبیت شود که‏انسان آن را جزئى از اندیشه و رویکردهاى خود قرار دهد.
یکى از دانشمندان غرب بنام "براتراتسن" در کتاب خود، با نام "درباره‏تربیت" مى‏گوید: روحانیّون فرزندان خود را بر اساس ایمان به آخرت و عمل درجهت آن تربیت مى‏کنند. سپس مى‏افزاید:
من شخصاً به آخرت ایمان ندارم، امّا آنکه به آخرت ایمان دارد و ایمان داردبه اینکه در آنجا زندگى طولانى و جاوید خواهد داشت، حال یا در آتش و عذاب،یا در بهشت و نعمت، ناچار فرزندش را بر این اساس تربیت مى‏کند، زیرا دنیانسبت به آن روز هیچ نیست، ارزش هفتاد سال عمر در مقایسه با میلیونها سال‏چیست؟ لحظه‏اى بیش نیست؛ بنابراین کسى که به آخرت ایمان دارد نمى‏تواندمانند کسى که به آن ایمان ندارد زندگى کند، پس اختلافى وسیع میان زندگى این دووجود دارد.
در حدیث آمده است:
در شگفتم کسى که یقین به مرگ دارد چگونه مى‏خندد؟
تنها تصوّر مرگ و این پایانى که از آن نمى‏توان بازگشت، کافى است تا باعث‏شود آدمى هرگز در زندگى نخندد، چه رسد به تصور آنچه پس از مرگ هست؛ مرگ‏از ساده‏ترین مراحل قیامت است، مرگى که انسان از آن در دنیا مى‏ترسد، دوزخیان‏در قیامت آن را تمنّا مى‏کنند، زیرا بسیار ساده‏تر از ترسها و رنجهاى عذاب و آتش‏است، آیه کریمه مى‏فرماید:
)وَنَادَوْا یَامَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ(. )سوره زخرف، آیه 77)
"ندا کردند که‏اى مالک از خداى خود بخواه که ما را بمیراند تا از عذاب برهیم،گفت شما در این عذاب همیشه خواهید بود."
در مجمع از امیرالمؤمنین‏علیه السلام در تفسیر این آیه آمده است: اهل دوزخ به‏خاطر ضعفشان به همه نمى‏توانند سخن بگویند، بلکه خیلى کوتاه حرف مى‏زنندومى‏گویند: خداوند تو، بر ما تمام کند، یعنى از خداوندت بخواه تا بر ما تمام کند،ما را بمیراند. مى‏فرماید شما خواهید ماند و شما را خلاصى با مرگ و جز آن نیست.
بنابراین ایمان تنها به وجود آخرت با تصوّر انسان از مراحل تفصیلى آن‏تفاوت دارد و چه بسا در آیه کریمه، کلمه "ظنّ" به این امر اشاره دارد:
)وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ * الَّذِینَ یَظُنُّونَ‏أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ(.
)سوره بقره، آیات 46 - 45)
"از خدا با صبر و نماز یارى جویید که نماز امرى بسیار بزرگ و دشوار است مگر برخاشعان، آنانکه بر این ظنّند که در پیشگاه خدا حاضر خواهند شد وبازگشتشان به سوى‏او خواهد بود."
کلمه "ظنّ" چه بسا دلالت به این تصوّر کند، یعنى تصوّر اینکه انسان قطعاًبا خدا دیدار خواهد کرد این تصوّر درون تو را تکان مى‏دهد، تو را از اعماق تکان‏مى‏دهد و دعاهاى معصومین وقتى بر مسئله آخرت و تفصیلات مرگ، حشر،عذاب و نعیم مى‏پردازند، این تصوّر را براى ما مى‏آفرینند.
دعاى آتى که در آن تأمّل خواهیم کرد راهى براى اثبات ایمان به آخرت‏است:
"خدایا به رحمت خود ما را داخل ]صفوف‏[ صالحان کن وبه علّیّین، بالاببر"، مهم نیست که اسم انسان در جراید و مجلّات نوشته شود یا از رادیو پخش‏شود، مهم این است که خدا انسان را داخل جبهه صالحان کند و به اعلى علّیّین،بالا برد. پس انسان چقدر نیاز دارد به تثبیت ایمان و باورش تا این صفت را در خودبپروراند، تا نیندیشد به اینکه چه کسى از او سخن مى‏گوید، به شهرت فکر نکندوبه نظر مردم درباره خود نیندیشد و فقط بیندیشد به نظر خدا درباره او و اینکه او راچگونه مى‏بیند و آیا او را به اعلى علّیّین مى‏برد یا نه؟
تاریخ شاهد است که مردمانى همه جهان را صاحب شدند، امّا تار و مارگشتند و به آخر آمدند، زیرا از صالحان نبودند.
فرعون در عهد خود از امریکا و روسیه امروز و از همه قدرتهاى عالم درروزگار خود قویتر بود، امّا او امروز کجاست؟ از او جز جسد مومیاییش درموزه‏هاى قاهره و آنچه خدا براى عبرت دیگران قرار داده، بجا نمانده است.
بنابراین شهرت دنیوى مهم نیست، مهم این است که شأن انسان نزد خدا بالارود.
مثال قرآنى دیگر این است که آیا اسم یکى از جادوگرانى که به خداوندموسى ایمان آوردند و سر از فرمان فرعون پیچیدند و بخاطر ایمانشان قربانى شدندشناخته شده است؟ کسى از آنها چیزى نمى‏داند امّا خدا آنها را به اعلى علّیّین برده‏است.
"و جامى از آب گوارا از چشمه سلسبیل به ما بنوشان."
در حدیث آمده است که آنجا حوض آبى وجود دارد که مؤمنان پیش از ورودبه بهشت از آن مى‏نوشند، این حوض همان است که حوض کوثرش مى‏نامند و این‏آب طبق روایات چند خصوصیّت دارد، از مهمترین آنها این است:
1 - وقتى انسان مى‏میرد، جسمش بسیار تغییر مى‏کند، سپس وقتى درصحراى خوفناک محشر که خدا درباره آن چنین مى‏گوید:
)فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِن کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیباً(.
)سوره مزمّل، آیه 17)
"پس چگونه در امان خواهید بود -اگر کافر شوید- از روزى که کودکان را پیرمى‏کند."
محشور مى‏شود جسمش دچار تغییرات بیشترى مى‏شود و مسخ و تباه‏مى‏گردد، از اینرو که صحراى محشر با آنکه بسیار بزرگ و گسترده است، امّامیلیاردها انسان در آنجا انبوه شده‏اند و در آن تپه‏ها، گودالها، عقربها، آتش، عذاب‏و تاریکى هست و از جهت سوم بیشتر مردم داخل آتش جهنّم مى‏شوند اگر چه‏براى مدّتهایى بسیار کوتاه:
)وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً(. )سوره مریم، آیه 71)
"همه شما وارد دوزخ خواهید شد و این حکم حتمى خداوند توست."
و این از جهت پاک کردن مردم از گناهانشان است اگر در دنیا با استغفار پاک‏نشده‏اند و هنگامى که این جسم از آتش خارج مى‏شود، بدون شک داراى صورتى‏تباه و ناخوشیهایى رنج آور است و براى آنکه انسان مؤمن‏از دگرگونیهاى قبر ومحشرو از بیماریهاى جهنّم خلاص شود، از این آب مى‏نوشد.. آبى که جسم انسان را به‏زیباترین صورت در اوج جوانى باز مى‏گرداند و بعد از آن انسان داخل بهشت‏مى‏شود.
2 - این آب، آب حیات است و هر که از آن بنوشد گرفتار مرگ، رنج،ناخوشى و بیمارى نمى‏شود، از اینجاست که مؤمن به فضل این آب جوان، زیباوبهبود یافته و از سوى دیگر در امان از هر عامل منفى و بیمارى جسمى داخل‏بهشت مى‏شود.
دعا مى‏گوید: "و جامى از آب گوارا از چشمه سلسبیل به ما بنوشان."
"و حور عین را همسر ما قرار ده" حور جمع حوراء است به معنى زنى که‏سیاهى چشمش بسیار سیاه و سفیدى آن بسیار سفید است، یعنى عنبیه چشم‏رنگى جز سیاهى ندارد، همچنانکه سفیدى چشم نیز به هیچ رنگ دیگرى آمیخته‏نیست. و "عین" جمع عیناء است به معنى زنى که "چشمهاى درشتى" دارد.بنابراین هر دو صفت به چشم باز مى‏گردد به اعتبار اینکه چشم انسان بسیارى ازنشانه‏هاى زیباى، بلکه تجسّم زیباى انسان را با خود دارد، که روح از چشم جلوه‏گرمى‏گردد: "و حور عین را همسر ما قرار ده و پسران جاودان را که همچون مرواریدپوشیده‏اند به خدمت ما بگمار" پسران جاودان مجموعه‏هایى بزرگند از جوانان کم‏سال که خدا به خدمت مؤمنان در بهشت و آماده کردن همه وسایل راحت و رفاه‏براى آنان گمارده است و آنها در خدمت مؤمنان هستند در هر آنچه بخواهند: "وپسران جاودان را که همچون مروارید پوشیده‏اند به خدمت ما بگمار"، مرواریدچیزى بسیار زیباست، امّا گاه غبارى روى آن مى‏نشیند، ولى مرواریدى که درپوشیدگى است و قتى در معرض نور قرار گیرد با سپیدى و زیبایى مى‏درخشد،پسران جاودان نیز این چنین هستند.
"و از میوه‏هاى بهشت و گوشت پرندگان ما را خوراک ده" در بهشت میوه‏هاوگوشتهاى گوناگونى هست که طبق اشتها و میل انسان در پیش او نهاده مى‏شود،در مورد پرندگان آنچه از روایات استفاده مى‏شود این است که پرندگان بهشت دسته‏دسته در آسمان پرواز مى‏کنند و هرگاه مؤمن به یکى از آنها میل کند کافى است که به‏آن اشاره‏اى کند تا فوراً به شکل کباب در برابرش حاضر شود، عجیب‏تر این است‏که بعد از آن که مؤمن از آن خورد، اجزاى پرنده جمع مى‏شود و از نو به پرواز بازمى‏گردد و در حالیکه به دیگر پرندگان فخر مى‏فروشد که مؤمن او را خورده است.
براستى مؤمن پادشاهى است در بهشت و فرشتگان، حور، ولدان،پرندگان، درختان و جویها و همه چیز به یک اشاره اوست. طبق آنچه در حدیث‏آمده است مؤمن در بهشت از زمین، خدمتکار، دشت، خانه، گله‏هاى اسب‏ودرختان آنقدر دارد که مى‏تواند همه اهل زمین را در یک روز به میهمانى و خوراک‏دعوت کند.
"و از پوشش سندس و ابریشم و استبرق ما را بپوشان" لباس ابریشم،معروف است، سندس دیباى نازک است، استبرق دیباى ضخیم است یا ابریشم زربافت. این است چشم داشتهاى مؤمن در آخرت، امّا براى رسیدن به آنها ما در دنیابه توفیقى الهى نیاز داریم که راهى براى رسیدن به بهشت و نعم دائمى آن باشد:
"و لیلة القدر و حجّ بیت الحرام و کشته شدن در راه خود را توفیق فرما" کسى‏که خدا او را در دگرگون ساختن خود در شب قدر و براى آغاز زندگى نو که رضاى‏خدا در آن است، موفق مى‏کند و سپس به حجّ مى‏رود و با حجّ اعلان مى‏کند که‏همه خدایان ساختگى در زمین و طاغوتها را که از خود همتایان و انبازانى براى خداقرار مى‏دهند، را رها کرده است، سپس در حال جهاد در راه دین و خداوندش به‏شهادت مى‏رسد، بدون شک از اهل بهشت خواهد بود.
انسان را ناچار مرگ مى‏یابد، امّا مرگ چه شیرین است وقتى از طریق‏شهادت باشد و مهمترین فواید شهادت در راه خدا بخشودگى همه گناهان است،زیرا خدا وعده بهشت به شهید راه خود داده است.
"و دعا و درخواست صالح را براى ما مستجاب کن" ما بسیار دعا مى‏کنیم،امّا برخى از این دعاها گاهى به حال ما سودى ندارد، بنابراین از خدا مى‏خواهیم که‏دعاهاى صالح ما را اجابت فرماید.
"و آنگاه که در قیامت، اوّلین و آخرین را جمع آوردى ما را ببخشاى" روایات‏مى‏گویند که خدا رحمتش را به صد جزء تقسیم کرده، پس رحمت خدا در این روزواسع است و اگر رحمت او نباشد مردم همگى هلاک مى‏شوند و چه بسا بتوان‏گفت: اگر رحمت خدا نباشد حتى یک نفر داخل بهشت نمى‏شود. در اینجا به‏داستان آن مرد عابد زاهد که براى عبادت، نماز و ابتهال خود را از هر چیزى فارغ‏کرده بود و پیوسته خدا را مى‏خواند که او را به سبب عملش داخل بهشت کند، نه‏به سبب رحمت خدا اشاره مى‏کنیم.
آن مرد شبى خواب دید که قیامت برپا شده و نوبت حساب رسى او رسیده‏وترازو در برابرش قرار گرفته و اعمالش در یکى از کفّه‏هاى ترازو نهاده شده ودید که‏عملش بسیار است، اعمالى همچون نمازها، ابتهالات، عبادات و... ولى در کفّه‏دوم گناهان او نهاده نشده، یا براى آنکه گناهانى قابل ذکر نداشته یا اینکه خداگناهانش را بخشیده، فقط انارى که در زندگیش خورده بود در کفّه تراز و نهاده شدواین انار بالطبع نعمتى است از میلیونها نعمتى که خدا با او داده و دید که کفّه‏اى که‏انار در آن بود در کفّه اعمال صالح بسیارش چربید و مرد خطاى تصوّرش را فهمید،زیرا همه اعمالش در دنیا، حتّى مساوى یک انار از میان همه نعمتهاى خدا نبود.
بنابراین ما هر چند صالح و پاک باشیم در آخرت نیز همچون دنیا به رحمت‏خدا نیازمندیم. "و دوریى از آتش براى ما بنویس" از این عبارت چنین مى‏فهمیم که‏کسانى که داخل آتش نمى‏شوند شایسته است که "برائت" ویژه‏اى نزد آنان باشد که‏به مثابه ورقه دخول به بهشت باشد و از برخى احادیث بر مى‏آید که آتش جهنّم میان‏صحراى محشر و بهشت فاصله مى‏اندازد و کسى که داخل بهشت مى‏شود ناچارباید از طریق جهنّم عبور کند، پس کسى که داراى برائت از آتش باشد از طریق پلى‏موسوم به صراط از جهنّم عبور مى‏کند؛ کسى که از امتیازات بزرگ بهره‏مند باشد ازجهنّم در زمانى بسیار کوتاه در یک چشم بهم زدن عبور مى‏کند. امّا کسى که صاحب‏ورقه برائت نباشد باید داخل آتش جهنّم شود سپس به سختى از آن راه خود را به‏بهشت بیابد، وقتى داخل جهنّم شود از آن کى خارج مى‏شود؟ این مربوط است به‏اندازه گناهانش و اعمال صالح و اعمال بدش، روایات مى‏گویند بعضى از مردم‏سیصد هزار سال در جهنّم مى‏مانند تا بدنهاشان پاک شود و نفسهایشان از آثارگناهان پاکیزه گردد، سپس بعد از آن داخل بهشت مى‏گردند؛ بنابراین ما دعامى‏کنیم که: "و دوریى از آتش براى ما بنویس و در دوزخ زنجیرمان نکن"، در جهنّم‏زنجیرهایى از آتش هست که پیرامون اهل آتش را گرفته است و زنجیرگاه ممکن‏است هفتاد متر باشد به شکلى که از سر تا پاى انسان به آن پچیده شود.
"و به عذاب و خوارى خود مبتلامان نساز" با مسلّط کردن عذاب و خوارى‏بر ما، ما را آزمایش مکن، "و از زقوم و ضریع ما را خوراک نده" زقّوم گونه‏اى است‏از "درختان آتش" آنچنانکه این آیات قرآنى وصف مى‏کنند.
)إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ * طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ * فَإِنَّهُمْ‏لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ(. )سوره صافّات، آیات 66 - 64)
"آن درختى است که در بُن جهنّم مى‏روید، میوه‏اش همچون سرهاى شیاطین‏است، پس آنان از آن خواهند خورد و شکمها را پُر خواهند کرد."
زقّوم آنچنانکه گفته‏اند نام درختى است با برگهاى، تلخ و بدبو، داراى‏شیره‏اى که اگر به تن آدمى بخورد باعث ایجاد ورمهاى عفونى در آن مى‏شود.وضریع گونه‏اى دیگر از غذاهاى اهل آتش است، آیه ششم از سوره غاشیه به آن‏اشاره دارد:
)لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٍ * لاَ یُسْمِنُ وَلاَ یُغْنِی مِن جُوعٍ(.
)سوره غاشیه، آیات 6 - 5)
"طعامى جز ضریع ندارند، که نه فربه مى‏کند و نه رفع گرسنگى."
گفته‏اند که ضریع خبیثترین و زشتترین گونه‏هاى خاراست.
"و ما را با شیاطین قرار مده"، در آتش هر انسانى در کنار خود شیطان خود راکه در دنیا او را وسوسه مى‏کرد مى‏یابد، شیطان جزاى خود را در آتش مى‏بیندوعذاب مى‏شود، امّا در همان زمان انسان را نیز آزار مى‏دهد.
"و در آتش ما را بر رو نیفکن" خداوند اساس آتش جهنّم را در جایى بسیارعمیق نهاده است، از اینرو مجرمان را که بر رو در آتش مى‏افکنند زمان سقوط آنان تارسیدن به قعر جهنّم به هفتاد سال مى‏انجامد، پس از خدا مى‏خواهیم که ما را بر رودر آتش نیندازد.
"و از پوشش آتش و قطران بر ما نپوشان" قطران ماده‏اى سیاه و بد بوست که‏بدنهاى دوزخیان را با آن مى‏آلایند آنچانکه همچون شلوارى براى آنها مى‏شود.
و آتش پیرامون اهل جهنّم را فرا مى‏گیرد آنچنانکه همچون لباسى مى‏شود که‏آنها را پوشانیده است.
"و از هر بدى، اى معبودى که جز تو معبودى نیست، به حقّ توحید ما رارهایى ده."
خداى تعالى تواناست بر اینکه ما را از هر بدى در دنیا و آخرت نجات دهد،امّا بر ما ست که از او با جدّیّت و اصرار بخواهیم که با ما چنین کند.


ارسال شده در توسط mohammad

(مصباح یزدى, آموزش عقاید, ج 3 ص 73 ـ 71)

از تامل در براهین ضرورت معاد, مى توان ویژگیهایى را براى جهان آخرت به دست آورد که مهمترین آنها از این قرار است:

1ـ نخستین ویژگى عالم آخرت که بخصوص از برهان حکمت به دست مىآید این است که باید ابدى و جاودانى باشد زیرا در آن برهان, بر امکان حیات ابدى و میل فطرى انسان به چنین حیاتى تاکید گردید و تحقق آن, مقتضاى حکمت الهى دانسته شد.

2ـ ویژگى دیگرى که از برهان حکمت و عدالت به دست مىآید و در ذیل برهان حکمت, اشاره شد این است که باید نظام عالم آخرت به گونه اى باشد که نعمت و رحمت خالص و بدون شائبه رنج و زحمت در آن تحقق یابد تا کسانى که به اوج کمال انسانى رسیده اند و هیچ گونه آلودگى به گناه و انحرافى پیدا نکرده اند از چنین سعادتى برخوردار شوند بر خلاف نظام دنیا که چنین سعادت مطلقى را ممکن نمى سازد بلکه سعادتهاى دنیا, نسبى و مشوب به سختیها و رنجهاست.

3ـ ویژگى سوم این است که باید جهان آخرت, دست کم داراى دو بخش مجزا براى رحمت و عذاب باشد تا نیکوکاران و تبهکاران از یکدیگر تفکیک شوند و هر کدام به نتیجه اعمال خودشان برسند و این دو بخش, همان است که در لسان شرع به نام بهشت و دوزخ نامیده مى شود.

4ـ ویژگى چهارم که بخصوص از برهان عدالت به دست مىآید این است که جهان آخرت باید از چنان وسعتى برخوردار باشد که گنجایش پاداش و کیفر همه انسانها را با هرگونه عمل نیک و بدى داشته باشد و مثلاً اگر کسى میلیونها انسان را بنا حق به قتل رسانیده است امکان کیفر او در آن جهان باشد و متقابلاً اگر کسى وسیله حیات میلیونها نفر را فراهم کرده است پاداش درخورى براى وى ممکن باشد.

5ـ ویژگى بسیار مهم دیگرى که از همین برهان عدالت به دست مىآید و در ذیل تقریر آن, اشاره شد این است که باید جهان آخرت ((دارجزا)) باشد نه ((دارتکلیف)).

توضیح آن که:

زندگى دنیا به گونه اى است که انسان, میلها و رغبتهاى متضاد و متزاحم, پیدا مى کند و همواره بر سر دوراهیهایى واقع مى شود که ناچار است یکى از آنها را انتخاب کند. و همین امر, زمینه تکلیف را فراهم مى سازد تکلیفى که تا آخرین لحظات عمرش ادامه مى یابد و حکمت و عدالت الهى اقتضا دارد که عمل کنندگان به تکالیف, به پاداش شایسته; و سرپیچى کنندگان به کیفر درخورى برسند.
اکنون اگر فرض کنیم که همین زمینه هاى تکلیف و مجال گزینش راه, در عالم آخرت هم فراهم باشد مقتضاى رحمت وجود و فیاضیت الهى آن است که مانع انجام تکلیف و انتخاب راه نشود. و بدین ترتیب, عالم دیگرى براى پاداش و کیفر, لازم مى شود و در حقیقت, عالمى که آن را ((آخرت)) فرض کرده بودیم ((دنیاى)) دیگرى به حساب مىآید و عالم آخرت حقیقى, همان عالم آخرین و نهائى خواهد بود که دیگر جاى تکلیف و آزمایش و زمینه آن ـ یعنى تضاد و تزاحم خواسته ها ـ نباشد.1

و از همین جا یکى از مهمترین فرقها بین عالم دنیا و عالم آخرت, روشن مى شود. یعنى عالم دنیا عالمى است که زمینه انتخاب و گزینش و آزمایش دارد, و عالم آخرت عالمى است که تنها سراى تحقق پاداشها و کیفرها و نتایج ابدى اعمال نیک و بدى است که در دنیا انجام گرفته است. ((و ان الیوم عمل ولا حساب و غداً حساب ولا عمل))2.


ارسال شده در توسط mohammad

 


ارسال شده در توسط mohammad

چاپ
ارسال به دوست

 1. تعریف کلی
سال‌های پس از رنسانس را می‌توان به سال‌های افسار گسیختگی جهان غرب در تمامی ابعاد فردی و اجتماعی و جنبه‌های متعدد منتهی به روابط انسانی توصیف کرد .

پس از برداشته شدن یوق تعالیم متعصب کلیسای کاتولیک از گردن انسان غربی ، چند کنش عمده فکری و فلسفی شکل گرفت که شرح آن در حوصله این مقال نمی‌گنجد ،‌ لکن آنچه قابل توجه است ، رویکر‌د‌های متفاوت به مساله انسان و رابطه او با خدا است که زمینه‌های شکل‌گیری بسیاری از جریان‌های فلسفی را فراهم آورد.

نکته‌ای که نباید از ذهن دور بماند ،‌تاثیرات گسترده مکاتب یونانی و شرقی بر اندیشه متفکران غربی است .
در هر حال با در نظر گرفتن موارد فوق‌الذکر دامنه انتقاد‌گرایی به مباحث اصلی توحیدی یعنی جایگاه خدا ، انسان و شیطان نیز رسید .
قرن‌ها بعد یعنی در سال‌های آغازین قرن بیستم برخی از عناصر فاسد‌‌الاخلاق با اتکا به گرایشات و نظریات توراتی و پروتستانی به صورت مخفیانه جریان « شیطان‌پرستی » را با ویژگی‌هایی همچون گناه‌گرایی ، ‌قتل ، ‌تجاوزات جنسی ، هدم اصول اخلاقی ، بی‌توجهی به مسائل توحیدی و ... پایه‌گذاری کردند .

اگرچه فطرت خداجوی انسانی عاملی بازدارنده در تمایل یافتن تعداد وسیعی از افراد جامعه انسانی به این جریان شده ، لکن استفاده از موسیقی‌های جذاب و متنوع ، انجام اعمال خارق‌العاده و دور از ذهن ،‌ تهی‌شدن انسانی غربی و عصر جدید از معنویت و اتصال به منبع فیض موجبات گرایش افراد اندکی را به این گروه‌ها فراهم آورد .
 
نکته حائز اهمیت آن است که علی‌رغم عدم استقبال عمومی از عضویت در گروه‌های شیطان‌پرستی ، آموزه‌ها و تعالیم گمراه‌کننده‌ای توسط ایشان و به وسیله ابزارهایی که در اختیار ایشان توسط قدرت‌های بزرگ سیاسی قرار گرفته ، ‌منتشر شده و می‌شود و این گروه‌ها در سراسر جهان همواره به عنوان کانون های فحشا و فساد شناخته می‌شوند .

 سال 1960 را می‌توان به صورت جدی آغاز دور جدید حیات و فعالیت شیطان‌پرستان در آمریکا دانست (1) ، ‌صرف‌نظر از انواع شیطان‌پرستی که طی سالیان متمادی باستانی همچون یونان ، عراق ، ‌ایران و ... وجود داشته است . هدف این پژوهش بررسی و مطالعه جریان خاص شیطان‌پرستی مسیحی است که در سال 1960 میلادی رسماً در کشور آمریکا فعالیت خود را به عنوان یک فرقه و مکتب آغاز کرده‌است.

نکته ضروری نقش قابل توجه یک مامور شناخته شده سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا در شکل‌گیری جریان مذکور می‌باشد که طی پژوهش به آن اشاره خواهد شد .

2. شیطان‌پرستی دینی
اگرچه ضروری است که متذکر شویم اینکه اساساً آیا می‌توان شیطان‌پرستی را دینی خواند ، محل سوال‌های جدی است ، لکن با توجه به اینکه در اغلب کشورها چنین دسته‌بندی ارائه شده است از عنوان « شیطان‌پرستی دینی » عیناً استفاده می‌شود .
 مبنای بنیادین این نوع از گرایش به شیطانیسم ، پرستش یک نیروی ماوراء الطبیعه اساطیری و یا چند خدایی می‌باشد . عمده پیروان آن به « خدایان » رم باستان ، ‌الهه‌های شرقی و ... گرایش دارند . (3)

اما رکن اصلی این نوع نیز مانند سایر انواع تاکید بر پرورش استعدادهای شخصی انسان و در حقیقت خودپرستی است .

3. شیطان‌پرستی فلسفی
این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است‌» این شاخه از شیطان‌پرستی به پایه‌گذاری این فرقه به نام « آنتوان لاوی  »(4) نسبت داده می‌شود .
 این نوع شیطان‌گرایی نیز مانند دو نوع دیگر یعنی دینی و گوتیک از مبنای اعتقادی یهودیت نشات گرفته است .

 آشنایی گذرا با « آنتوان لاوی »
 نام کامل وی « آنتوان شزاندر لاوی » (Anton Szandor Lavey) می‌باشد . وی در یازدهم آوریل سال 1930 میلادی در شیکاگو آمریکا متولد و به همراه خانواده‌اش به سانفرانسیکو عزیمت نموده و تا زمان مرگش در آنجا ساکن می‌شود .
وی شخصیتی ناهنجار و ناسازگار بوده که در سن 17 سالگی ضمن فرار از تحصیل و حضور در خانه به عنوان خدمه و دلقک به یک سیرک می‌پیوندد .

لاوی در سال 1950 میلادی در دایره جنایی پلیس آمریکا به عنوان عکاس جنایی مشغول به کار می‌شود (5) که تاثیرات عمده‌ای را نیز می‌پذیرد .
آنتوان در سال 1952 با « کارول لنسیگ » ازدواج می‌کند اما بنابر دلایلی اعم از عدم  التزام به اصول اولیه اخلاقی و پایبندی به روابط خانوادگی و شیفتگی به زن دیگری به نام « داین هگارتی » از همسر اولش جدا شده و از سال 1960 به بعد روابط نامشروعی را با وی آغاز می‌کند . لاوی یک فرزند نامشروع از هگارتی که هرگز با وی ازدواج نکرد را به دست می‌آورد .

 وی همچنین علاقه وافری به نوازندگی پیانو داشته و طبق اطلاعات موجود در همین سال‌ها روابط جدی و پردامنه را با برخی عناصر سازمان (CIA) همچون « مایکل آکینو » برقرار می‌کند .

این فرد مرتبط با سازمان جاسوسی آمریکا در تاریخ 30 آوریل 1966 در حال که برای جمعی از اعضای حلقه‌های سری « دایره اسرار‌آمیز » با سری تراشیده سخن می‌گفت ، مدعی بنیان‌گذاری « ‌کلیسای شیطان » شد .

نامبرده کتابی را تحت عنوان « انجیل شیطان » و کتاب دیگری نیز با نام « آئین ‌پرستش شیطانی » به چاپ رساند . روز مرگ لاوی با نام « هالووین » در آمریکا شناخته می‌شود .

4. شیطان‌پرستی گوتیک
 این نوع شیطان‌گرایی نیز مانند دو نوعی که در گذشته اشاره شده نوعی از شر‌پرستی با اشاره به تاریکی و از کثیف‌ترین فرقه انحرافی به حساب می‌آید . در موسیقی متالیکا نیز سبکی به نام گوتیک وجود دارد .

 کثیف‌ترین اعمال مانند خوردن نوزادان ، ‌تجاوزات جنسی و ... به این گروه نسبت داده می‌شود. (گرچه گفتنی است برای تمام گروه‌های شیطانی این اعمال از واجبات  به حساب می‌آید.) میل و درخواست به‌ « برگشت تاریکی » در این شاخه بارز است . همانند اعضای گروه « آکنکار » که با لباس‌های تیره به غارها و تاریکی‌ها برای فریاد کشیدن پناه می‌برد.

ارسال شده در توسط mohammad
24 فروردین 1387 ساعت 12:37
 در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .
در ذیل برخی از نمادها که به عنوان نگین انگشتر، ‌گردنبند، تصاویر بر روی دست‌بندها، پیراهن، شلوار، کفش،‌ ادکلن، ساعت و ... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد:







ا گر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطان‌گرایی به همراه دایره حذف کنیم ، آن وقت یک ستاره پنج‌ضلعی بر جای می‌ماند که همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی می‌ماند .






این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینکه انواع آن گاه پنج‌ضلعی وارونه (snvertedpentagram) یا دیو (Buphomet) و به شکل در میان نمادهای شیطان‌پرستان به چشم می‌خورد .




 برخی از شیطان‌گرایان محدوده جغرافیایی «تحت سلطه» این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطان‌گرایی را در نقشه ذیل توصیف می‌نمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)

درمیان پنتاگرا‌های قبلی تصویر سر یک بز تعبیه شده است که اقدامی ضد مسیحی ، ‌به این معناست که مسیحیان معتقدند که مسیح همچون یک بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینکه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره می‌دانند این آرم را انتخاب کرده‌اند.








666 : یک سمبل با عنوان «شماره تلفن شیطان» توسط گروه‌های هوی متال وارد ایران اسلامی شده اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطان‌پرستان تلقی می‌شود و براساس مکاشافات 13:18 « ...پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زیرا که عدد انسان است و عددش 666 است.»  از سال‌ها پیش تاکنون این عدد با اشکال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ کشور مشاهده می‌شد.
 



صلیب وارونه (upside down cross ): این نماد و حکایت از «وارونه شدن مسیحیت دارد» و عمدتا استهزا و سخره گرفتن این دین  است. صلیب وارونه در گردن بندهای بسیاری مشاهده شده و برخی خواننده‌های راک انواع مختلف آنرا به همراه دارند.











نماد صلیب شکسته یا چرخ خورشید (swastika or sun wheelc) : چرخ خورشید یک نماد باستانی است که در برخی فرهنگ‌های دینی همچون کتیبه‌های بر جای مانده از بودایی‌ها و مقبره‌های سلتی و یونانی دیده شده‌است .

 لازم به توضیح است این علامت سال‌ها بعد توسط هیتلر به کار رفت،‌ لکن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطان‌پرستی کردند.






چشمی در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye) : چشم در برخی نمادهای روشنفکری نیز به کار می‌رود. اما شیطان‌پرستی اعتقاد دارند چشم در بالای هرم «چشم شیطان» است و «بر همه جا نظارت و اشراف دارد».
 این علامت در پیشگویی،‌ جادوگری، نفرین‌گری و کنترل‌های مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار می‌گیرد. گفتنی است این نماد بر روی دلار آمریکایی به کار رفته است.







این نمادها به انگلیسی (Ankh) انشاء‌می‌شود و سمبل شهوت‌رانی و باروری است .
 این نمادها به معنای روح شهوت زنان نیز تعبیر می‌شود . امروزه نماد «فمنیسم» در واقع یک نماد برداشت شده دقیقا از سمبل‌های شیطانی است.



پرچم رژیم صهیونیستی
: قابل توجه جدی است که رژیم صهیونیستی علاوه بر حمایت‌های آشکار و پنهان ،حتی از قرار گرفتن نماد رسمی کشور نامشروعش در کانون علائم شیطان‌گرایان نیز پرهیز ندارد .




ضد عدالت (Anti justice) : با توجه به اینکه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار می آمده است شیطان‌پرستان تبر رو به پایین را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پیمودن مسیر تاریک انتخاب کرده‌اند .
 
همچنین گفتنی است که فمنیست‌ها از دو تبر رو به بالا به معنی مادر‌سالاری باستانی استفاده می‌نمودند.





 
 
 
 
سر بز (Goat Head): بز شاخدار، ‌بز مندس mendes (همان ba"al بعل خدای باروی مصر باستان)، ‌بافومت، خدای جادو، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی) این یکی از راه‌های شیطان‌پرستان برای مسخره کردن مسیح است زیرا گفته می‌شود که مسیح مانند بره‌‌ای برای گناهان بشر کشته شد . همانطور که در توضیح نمادهای اول اشاره شد، ‌این نماد تصویر کاملی است از بز قرار گرفته در نماد پنتاگرام.







 
 
 
 
هرج و مرج (Anarchy) : این نماد به معنای از بین بردن تمام قوانین است و دلالت بر این امر دارد که « هر چه تخریب کننده است تو انجام بده » این نماد عمدتا مورد استفاده عده ای از گروه‌های هوی‌متال است.





چشم شیطان (Aye of satan) :  این نماد نیز به معنای چشم «شیطان و نظارت و اقتدار» است و کمتر شناخته شده است. 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

ارسال شده در توسط mohammad

انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .



شیطان پرستی جدید به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی کهن نماد ( archetype ) می داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .

شیطان در این اعتقاد نماد نیروی تاریکی طبیعت ، طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.

این اعتقاد دارای شاخه های متعددی است اما می توان گفت جز یکی دو نوع آن همگی دارای اصول زیر می باشند:

Atheism - : خدایی در شیطان پرستی وجود ندارد.

Not dualistic - : روح و جسم غیرقابل دیدن هستند و هیچ جنگی بین عالم خیر و شر وجود ندارد.

Autodeists - : خود پرستی ، خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انسانی خود یک خداست.

Materialistic - : اعتقاد به اصالت ماده

- وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدایی است .

- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبی که اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.

- عدم پرستش شیطان زیرا شیطان جسم نیست و وجود خارجی ندارد.

- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلای آن زیرا تمام خوشی دنیایی است و این خوشی ها خصوصا لذات جنسی پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه آماده می کنند و به هر شکلی انجام آنها لازم و ضروری است .

در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .

در ذیل برخی از نمادها که به عنوان نگین انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاویر بر روی دست‌بندها ، پیراهن ، شلوار ، کفش ،‌ ادکلن ، ساعت و ... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد :

 

http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535393667.jpg

http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535392274.jpg
اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطان‌گرایی به همراه دایره حذف کنیم ، آن وقت یک ستاره پنج‌ضلعی بر جای می‌ماند که همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی می‌ماند .
 


http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535392381.jpg
این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینکه انواع آن گاه پنج‌ضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شکل در میان نمادهای شیطان‌پرستان به چشم می‌خورد .
 


http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535391971.jpg
برخی از شیطان‌گرایان محدوده جغرافیایی « تحت سلطه » این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطان‌گرایی را در نقشه ذیل توصیف می‌نمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)

درمیان پنتاگرا‌های قبلی تصویر سر یک بز تعبیه شده است که اقدامی ضد مسیحی ، ‌به این معناست که مسیحیان معتقدند که مسیح همچون یک بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینکه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره می‌دانند این آرم را انتخاب کرده‌اند.

 

http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535393709.jpg
666: یک سمبل با عنوان « شماره تلفن شیطان » توسط گروه‌های هوی متال وارد ایران اسلامی شده اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطان‌پرستان تلقی می‌شود و براساس مکاشافات 13:18 « ... پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زیرا که عدد انسان است و عددش 666 است . » از سال‌ها پیش تاکنون این عدد با اشکال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ کشور مشاهده می‌شد .







http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535392951.jpg
صلیب وارونه (upside down cross ) : این نماد و حکایت از « وارونه شدن مسیحیت دارد » و عمدتا استهزا و سخره گرفتن این دین است . صلیب وارونه در گردن بندهای بسیاری مشاهده شده و خواننده‌های راک انواع مختلف آنرا به همراه دارند .







http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535394348.jpg
نماد صلیب شکسته یا چرخ خورشید (swastika or sun wheelc) : چرخ خورشید یک نماد باستانی است که در برخی فرهنگ‌های دینی همچون کتیبه‌های بر جای مانده از بودایی‌ها و مقبره‌های سلتی و یونانی دیده شده‌است .
لازم به توضیح است این علامت سال‌ها بعد توسط هیتلر به کار رفت ،‌ لکن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطان‌پرستی کردند .
 


http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535392404.jpg
چشمی در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye) : چشم در برخی نمادهای روشنفکری نیز به کار می‌رود . اما شیطان‌پرستی اعتقاد دارند چشم در بالای هرم « ‌چشم شیطان » است و « بر همه جا نظارت و اشراف دارد » .
این علامت در پیشگویی ،‌ جادوگری ، نفرین‌گری و کنترل‌های مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار می‌گیرد .گفتنی است این نماد بر روی دلار آمریکایی به کار رفته است .
 



http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535391819.jpg
این نمادها به انگلیسی (Ankh) انشاء‌می‌شود و سمبل شهوت‌رانی و باروری است .
این نمادها به معنای روح شهوت زنان نیز تعبیر می‌شود . امروزه نماد “ فمنیسم “ در واقع یک نماد برداشت شده دقیقا از سمبل‌های شیطانی است .
 


پرچم رژیم صهیونیستی : قابل توجه جدی است که رژیم صهیونیستی علاوه بر حمایت‌های آشکار و پنهان ،حتی از قرار گرفتن نماد رسمی کشور نامشروعش در کانون علائم شیطان‌گرایان نیز پرهیز ندارد .

 


http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535391237.jpg
ضد عدالت (Anti justice) : با توجه به اینکه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار می آمده است شیطان‌پرستان تبر رو به پایین را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پیمودن مسیر تاریک انتخاب کرده‌اند .
همچنین گفتنی است که فمنیست‌ها از دو تبر رو به بالا به معنی مادر‌سالاری باستانی استفاده می‌نمودند.




http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535391222.jpg
سر بز (Goat Head) : بز شاخدار ، ‌بز مندس mendes (همان ba"al بعل خدای باروی مصر باستان) ، ‌بافومت ، خدای جادو ، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی) این یکی از راه‌های شیطان‌پرستان برای مسخره کردن مسیح است زیرا گفته می‌شود که مسیح مانند بره‌‌ای برای گناهان بشر کشته شد . همانطور که در توضیح نمادهای اول اشاره شد ،‌این نماد تصویر کاملی است از بز قرار گرفته در نماد پنتاگرام .





http://96.0.54.242/tab/pics2/201002081535394470.jpg
هرج و مرج (Anarchy) : این نماد به معنای از بین بردن تمام قوانین است و دلالت بر این امر دارد که « هر چه تخریب کننده است تو انجام بده » این نماد عمدتا مورد استفاده گروه‌های هوی‌متال است .


ارسال شده در توسط mohammad